Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Dam n. دم: لحظه

دم: نفس
moment

breath
Moment

Atem
moment

souffle
Dehxodâ

Dehxodâ
  0.0
Damak n. دمک: ثانیه second Sekunde - Ϣiki-En   1.0
Dam n. دمش: تنفس respiration; breathing Atmung respiration Mehrbod i Vâraste Dehxodâ   0.2
Ardam n. اردم: هنر و پیشه; حرفه craft; skill - - Ϣiki-En Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Dardam   دردم: فورا; فی الفور at-once; pronto auf einmal immediatement; pronto Ϣiki-En   1.0
Hamdam n. همدم: صمیمی intimate (n.); close friend Vertraute - MacKenzie Dehxodâ   1.0
Damâdam b. دمادم: لحظه به لحظه moment to moment Von Moment zu Moment moment à moment Dehxodâ   0.7
Damandân z. دمندان: دوزخ; جهنم blazes; hell - - Dehxodâ   1.0
Dampadid   دمپدید: فی البداهه impromptu - - Mazdak i Bâmdâd میدانیم که پدید آوردن خود تا اندازه ای دارای چم آفرینش ناگهانی نیز میباشد. پس میتوان از واژه ی پدید سود جست. نمونه برای اندیشه‌انگیزی:
دَم‌پدید
او میتواند دَم‌پدید چامه بسراید .

~مزدک
1.0
Damnevešt n. دمنه‌وشت: ساتیر هزل; هجو satire Satire satire Mazdak i Bâmdâd برای واژه ی ساتیر، از نام یکی از جانوران استوره ای بازیگوش و پدرسوخته سود جسته اند. ما نیز میتوانیم برای نمونه از این راه به جایی برسیم. مانند دمنوشت = دمنه‌وشت (وشت/ویس = scribe ) از دمنه ( روباه داستانی از کلیله و دمنه) 1.0
Andamidan -> andam k. اندمیدن: آه کشیدن; دریغ خوردن; مرد همواره به اول کار خود می گردد و به آن می اندمد و از خوشی ها باز می خواهد… (طبقات الصوفیه، ۴۵).

اندمیدن: دریغ خوردن
to sigh

to poignant
-

-
-

-
ϢDict-Pâ _Dehxodâ Ϣiki-En

  1.0
Delodamâq   دلودماغ: حوصله mood Stimmung humeur Ϣiki-En   1.0
Bast n. بست: سد

بست: تحصن
dam

sit
Talsperre

sitzen
barrage

siéger
Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ

  1.0
Âbband n. آببند: سّد dam Talsperre barrage Ϣiki-En Ϣiki-De _Dehxodâ   1.0
Nefrin n. نفرین: لعنت damn Verdammt zut Dehxodâ   0.0
Maši n. مشی: آدم adam Adam adam Ϣiki-Pâ = مشی و مشیانه = آدم و حوّا ~مهربد 1.0
Âsib n. آسیب: صدمه damage Beschädigung dommage     0.0
Nefride   نفریده: ملعون damned verdammt dam Dehxodâ   1.0
Âkândan -> âkân k. آکاندن: معیوب کردن; عیبدار کردن to damage beschädigen endommager Dehxodâ Mehrbod i Vâraste   1.0
Âsiftan -> âsib k. آسیفتن: صدمه دیدن; صدمه زدن to damage beschädigen endommager Mehrbod i Vâraste   0.0
Farmângir   فرمانگیر: محکوم sentenced verurteilt condam Ϣiki-En   1.0
Âkidan -> âk k. آکیدن: عیبدار شدن

آکیدن: معیوب شدن/کردن
to be damaged

to damage
-

Beschädigung
-

dommage


Dehxodâ Mehrbod i Vâraste
  1.0
Suri n. سوری: گل محمدی damask rose Damast stieg damask rose Dehxodâ   1.0
Bonyâdin z. بنیادین: اساسی fundamental grundlegend fondamental     0.3
Nefridan -> nefrin k. نفریدن: نفرین کردن; لعن کردن to accurse; to damn - - MacKenzie _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Bonyâdgerây n. بنیادگرای: اصولگرا fundamentalist fundamentalistisch fondamentaliste     1.0
Bonyâdgerâyi n. بنیادگرایی: اصولگرایی fundamentalism Fundamentalismus fondamentalisme     1.0
Paropâye n. پروپایه: اساس; بنیان fundament; groundwork - - Dehxodâ   1.0
Pârâd n. پاراد: جزء part; partial Teil - Bamdad Khoshghadami همسنگ با هماد 1.0
Bartâz n. برتاز: - anacrusis(pickup bar) Auftakt - Bamdad Khoshghadami واژه‌ی آناکروسیس از دو بهرِ آنا (به بالا) و کروسیس (تاختن) ساخته‌شده‌است که این دو بهر در واژه‌ی برتاز نمود یافته‌اند ~بامداد خوشقدمی 1.0
Vidâyi n. ویدایی: عینیت visuality Anschaulichkeit - Bamdad Khoshghadami   1.0
Virâyi n. ویرایی: ذهنیت conceptuality Begrifflichkeit - Bamdad Khoshghadami   1.0
Farânâm n. فرانام: فرایافتی که دربرگیرنده‌ی فرایافت‌های دیگری است. پرنده فرانام کبوتر است. hypernym Oberbegriff - Bamdad Khoshghadami   1.0
Forunâm n. فرونام: فرایافتی که درون فرایافت دیگر واکرانیدنی است. کبوتر فرونام پرنده است. hyponym - - Bamdad Khoshghadami   1.0
Ârâymân n. آرایمان: تنظیم (موسیقی) arrangement Arrangement - Bamdad Khoshghadami در واژه «آرانژمان» که در فارسی نیز گاه بکار می‌رود با یک پیشوند «آ» و همچنین یک پسوند «مِنت» روبرو هستیم که به ترتیب در زبان فارسی برابر پیشوند «آ» و پسوند «مان» هستند. به زبان دیگر با افزودن پسوند «مان» به بن کنون کارواواژه «آراستن» به نامواژه رسیده‌ایم. ~بامداد خوشقدمی 1.0
Âvâcini n. آواچینی: voicing (music) Voicings Disposition de l'accord Bamdad Khoshghadami چگونگی چینش نت های یک آکورد در گستره‌‌ی آوایی 1.0
Âvâmâye n. آوامایه: (موسیقی) ماده‌های آوایی سازنده یک گام یا آکورد tone material Tonmaterial - Bamdad Khoshghadami   1.0
Darundâd n. درونداد: ورودی

درونداد: ورودی
input

entrance
Eingabe

Eingang
donnée

-


Bamdad Khoshghadami
درونداد و برونداد خوب به نگر میرسند بویژه اینکه واژه ی داد در پایان، فرایافت داده را هم به یاد می اندازد.
~مزدک
1.0
Âvâxtani z. آواختنی: قابل خواندن بگونه آواز singable singbar - Bamdad Khoshghadami ستاک گذشته + ی 1.0
Pâdnahâde n. پادنهاده: گونه‌ای از خویشاوندی آکوردها بر پایه‌ی فاصله‌ی سوم counter parallel chord Gegenklang - Bamdad Khoshghadami   1.0
Âvânahešt n. آوانهشت: - Tonsatz (Musik) - Bamdad Khoshghadami تکنیک‌های چندبخشی کردن موسیقی و همچنین دستآورد این تکنیک‌ها~بامداد خوشقدمی 1.0
Borungozar n. برونگذر: خروجی exit Ausgang - Bamdad Khoshghadami همسنگ با زیرگذر 1.0
Darungozar n. درونگذر: ورودی entrance Eingang - Bamdad Khoshghadami همسنگ با زیرگذر 1.0
Parânahâde n. پرانهاده: گونه‌ای از خویشاوندی آکوردها بر پایه‌ی فاصله‌ی سوم parallel chord Parallelklang - Bamdad Khoshghadami پیشوند «پرا» دارای ریشه یکسان با پارا در زبان‌های‌ اروپایی است و به چم هم‌راستا، در کنارِ ، به دور و ... است. و این همان پیشوند بکاربرده‌شده در واژه‌ی پاراللِل است. آکورد پرانهاده آکوردی است که در کنار و یک سوی آکورد مهادین نهاده‌شده‌است (قرار دارد). ~بامداد خوشقدمی 1.0
Pâyeengâri n. پایهانگاری: فرآیند انگاشتن یک آکورد بجز پایه‌ی گام در جایگاه آکورد پایه و تثبیت آن با یک فرود هارمونیک tonicization Tonikalisierung - Bamdad Khoshghadami   1.0
Tarâgoftan -> tarâguy k. تراگفتن: نقل قول کردن to quote anführen citer Bamdad Khoshghadami   1.0
Boruntanide z. برونتنیده: - extended ausgedehnt - Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون رو بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Kutahnevešt n. کوتهنوشت: علامت اختصاری abbreviation Abkurzung - Bamdad Khoshghadami برساخته از دو واژه‌ی آشنا: کوته+نوشت ~بامداد خوشقدمی 1.0
Boruntanidan -> borun k. برونتنیدن: - to extend ausdehnen étendre Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون و بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Xeradandudan -> xeradandâ k. خرداندودن: منطقی نمایاندن to rationalize rationalisieren rationaliser Bamdad Khoshghadami   1.0
Xeradzodudan -> xeradzodâ k. خردزدودن: - to derationalize entrationalisieren - Bamdad Khoshghadami   1.0