Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Bâše   باشه: اوکی okay in Ordnung d'accord Dehxodâ   0.0
Bâšâ z. n. باشا: حاضر; موجود present Geschenk présent Dehxodâ   1.0
Abâšâ n. اباشا: غایب absent abwesend absent Mehrbod i Vâraste   1.0
Bubâš z. n. بوباش: قدیم (فلسفه); در برابر نوشو (حادث) - - - Dasâtir Dehxodâ   1.0
bâš z. n. ناباش: غایب absent abwesend absent Mehrbod i Vâraste پادواژه‌یِ باشنده (حاضر, present)

~مهربد
1.0
Bâšgâh n. باشگاه: کلوپ club Verein club Farhangestân   0.0
Nabâšâ z. n. نباشا: غایب absent abwesend absent Mazdak i Bâmdâd   1.0
bâši n. ناباشی: عدم حضور absence Abwesenheit absence Mehrbod i Vâraste پادواژه‌یِ باشندگی (حضور, presence)

~مهربد
1.0
Šâdbâš n. شادباش: تبریک; تهنیت congratulations Herzliche Glückwünsche félicitations à vous Dehxodâ   0.1
Bâšande z. n. باشنده: موجود being Wesen - Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Bâšnomâ —> Bâšnomudan
Ubâštan -> ubâr k. اوباشتن: بلع کردن; بلعیدن; فروبردن to ingurgitate; to to swallow; to to devour ingurgitate; schlucken; verschlingen engloutir; avaler; dévorer _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En MacKenzie   1.0
Tabâšub n. تباشوب: بحران crisis Krise crise Mehrbod i Vâraste   1.0
Harbâšâ z. n. هرباشا: حاضر در همه جا omnipresent allgegenwärtig omniprésent Mazdak i Bâmdâd   1.0
Budobâš n. بودباش: اقامت stay Aufenthalt séjour   "بودوباش"
در گویش افغانستانی و تاجیکستانی بجای واژه تازی "اقامت"، واژه زیبا و پارسی "بودوباش" بکار برده می‌شود. بودوباش، ترکیب بن گذشته و بن اکنون کارواژه "بودن" است.
بود + و + باش
این واژه به گوش ما ایرانیان نا آشناست و زمان میبرد تا به آن خو گرفت.
گفتنی است که ترکیب بن گذشته + بن اکنون، در زبان پارسی کاربرد گسترده ای دارد. من برایتان چندین نمونه در زیر می‌آورم:
گفت و گو (گفتگو)
جست و جو (جستجو)
شست و شو (شستشو)
تاخت و تاز
ساخت و ساز
سوخت و سوز
دوخت و دوز
پخت و پز
رُفت و روب

~Amir Ghorban Zadeh
1.0
Anbâštan -> anbâr k. انباشتن: ذخیره کردن to store lagern ranger Dehxodâ   1.0
Nâcârbâš   ناچارباش: واجب الوجود necessary being notwendige Wesen être nécessaire     1.0
Šâyadbâš   شایدباش: ممکن الوجود contingent being kontingente Wesen être non nécessaire     1.0
Hambâštan
Bâšnomudan -> bâšnomâ k. باشنمودن: مجازی کردن to virtualize virtualisieren - Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Farâbâštan -> farâbâr k. فراباشتن: فرابار کردن; آپلود کردن to upload hochladen; hinaufladen téléverser Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Forubâštan -> forubâr k. فروباشتن: فروبار کردن; داونلود کردن to download herunterladen télécharger Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Sabokbâštan -> sabokbâr k. سبکباشتن: سبکبار شدن/کردن; آسوده شدن/کردن; خلاص شدن/کردن to relieve entlasten soulager Mazdak i Bâmdâd شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل‌ها
1.0
Budan -> bâš k. بودن: - to be sein être MacKenzie Nyberg Dehxodâ Dehxodâ بن کنون کارواژه‌یِ بودن باش میباشد. چند نمونه از کاربرد‌هایِ باش در ادبسار:

سعدی:
هزارم درد می‌باشد که می‌گویم نهان دارم
لبم با هم نمی‌آید چو غنچه روز بشکفتن
++
هر کو به همه عمرش سودای گلی بودست
داند که چرا بلبل دیوانه همی‌باشد
---------------------------
وحشی:
به این افسانه گفتن عاقبت افسانه خواهم شد
مگو وحشی کجا می‌باشد و منزل کجا دارد
--------------------------
خواجوی کرمانی
… چه نغمه ست کزین پرده‌سرا می‌آید
تاب آن سنبل پـُرتاب کرا می‌باشد
--------------------------
اوحدی:
سرم سودای او دارد، زهی سودا که من دارم!
از آن سر گشته می‌باشم که این سوداست در بارم
-------------------------
صائب تبریزی:
به زیر چرخ دل شادمان نمی‌باشد
گل شکفته درین بوستان نمی‌باشد
خروش سیل حوادث بلند می‌گوید
که خواب امن درین خاکدان نمی‌باشد
به هر که می‌نگرم همچو غنچه دلتنگ است
مگر نسیم درین گلستان نمی‌باشد؟
به طاقت دل آزرده اعتماد مکن
که تیر آه به حکم کمان نمی‌باشد
به یک قرار بود آب، چون گهر گردد
بهار زنده‌دلان را خزان نمی‌باشد
کناره کردن از افتادگان مروت نیست
کسی به سایهٔ خود سرگران نمی‌باشد
مکن کناره ز عاشق، که زود چیده شود
گلی که در نظر باغبان نمی‌باشد
هزار بلبل اگر در چمن شود پیدا
یکی چو صائب آتش‌زبان نمی‌باشد


—————————
باش ≠ باد
bâš ≠ bâwd

باد همان چهره‌یِ آرزوئین بودن است, چنانکه میگویند: ایدون باد (= باشد که اینجور شود)


~مهربد
0.0