Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Šâyand | شایند: ممکن | possible | möglich | possible | Ϣiki-En | 1.0 | ||
•Šâyande | z. n. | شاینده: ممکن کننده | enabling | ermöglichend | - | 1.0 | ||
•Šâyandi | n. | شایندی: امکان | possibility | Möglichkeit | possibilité | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Šâyandegi | n. | شایندگی: اختیار | - | - | - | 1.0 | ||
•Nâšâyand | z. | ناشایند: غیر ممکن; ناممکن | impossible | unmöglich | impossible | Dehxodâ | شایند از شایستن میاید, که واژهیِ آشنای دیگر همان «شاید» است: او شاید ≈ او بتواند ~مهربد |
1.0 |
•Šâyandihâ | n. | شایندیها: امکانات | possibilities | Möglichkeiten | possibilités | 1.0 | ||
•Kâršâyand | z. n. | کارشایند: اهل عمل | practical | Praktisch | pratique | Ϣiki-En Mazdak i Bâmdâd | 1.0 | |
•Bondis | n. | بندیس: گردآیهای از دیسهایِ شایندِ یک واژه | lexeme | Lexem | lexème | Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Pardišidan -> pardiš | k. | پردیشیدن: رویابافی خوشایند; خیالبافی کردن | to be in a reverie; to pleasantly daydream | - | - | Mazdak i Bâmdâd | اندیش = هم+دیش | 1.0 |
•Tarâ | v. piv. | ترا: - | trans | trans | trans | دوستان جدا از جستار پیك، آیا ما در خود پارسى كنونى، هیچ پیشوند دیگرى نداریم كه گویاتر از "ترا" باشد. با این كه ده ها واژه با این پیشوند ساخته شده ولى براى من هنوز نمیتونه دریافت پذیر باشه. اگر شاینده هست یك پیك ویژه درباره ى "ترا" بگذارید. پیشاپیش با سپاس ~Amir Hosein Sarboland ترا را همان ≈از میان میتوانید در یاد بدارید. ترادیدن = از میان دیدن ترانما = از میان پیدا تراگذشتن = از میان چیزی گذشتن ~Mehrbod |
0.0 | |
•Barafruxtegi | n. | برافروختگی: عصبانیت | rage | Rage | rage | Mazdak i Bâmdâd | Hormoz and 3 others manage the membership, moderators, settings, and posts for کارگاه واژهیابی، واژهگزینی و واژهسازی پارسی. ما واژه ی برافروختگی را بایست برای عصبانیت بکار ببریم و خشم را برای غضب. عصبانیت دارای نشانه های بیرونی مانند برآشفتگی و/یا بانگ زدن و/یا درشت گویی و اینهاست.=rage/fury(E)-≈Wut(G) خشم ولی میتواند درونی و خاموش باشد و دیرتر برای کسی که خشمیده ) مغضوب) است٬ پیامدهای ناخوشایند را از سوی خشمنده ببار آورد= wrath/anger(E)-Zorn(G) ~Mazdak |
1.0 |
•Farâmuxtan -> farâmuz | k. n. | فراموختن: مطالعه کردن | to study | untersuchen | enquêter | Mazdak i Bâmdâd | این فرایافت ( study ) همواره با خواندن همراه نیست. برای نمونه شما میتوانید یک نگاره از میکل آنژ را study کنید پس شاید بشود گفت: فراموختن - این "موختن" از آموختن یافت میشود و فرا در فراگرفتن . دانشجویان هنر شایند که نگاره های میکل آنژ را بفراموزند.They should study the paintings of M.A. من از آزمون گذر نکردم چون این نسک را درست نفراموخته بودم ~Mazdak |
1.0 |