Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Camrâs n. چمراس: آیة; آیه verse; sign Vers; Schild verset; signe Dehxodâ   1.0
Sodakade n. سوداکده: مرکز تجاری; دارالتجارة business center Geschäftszentrum centre d'affaires Dehxodâ خانه آئینه ٔ سوداکده ٔدیگر شد
عشق درچار سوی حسن دکان ساخته است

سراج المحققین ~آنندراج
1.0
Dânešnâme n. دانشنامه: دایرة المعارف encyclopedia Enzyklopädie encyclopédie Farhangestân   0.3
Saranjâm b. n. سرانجام: عاقبت، دست آخر;اخرة الامر، بالاخره at last endlich,zu letzt enfin _Dehxodâ   1.0
Kalât n. کلات: قلعه (معرب شده‌یِ کلات) castle Burg château Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ واژه ی قلعه یا همان قلعة (قلعت) تازی، از واژه ی کلات پارسی گرفته شده است. ~مزدک 1.0
Budinmar n. بودینمر: عدد حقیقی real number Reelle Zahl Nombre réel Mehrbod i Vâraste Mazdak i Bâmdâd <<صحیح = هود —> هودین, هودینمر (عدد حقیقی) = hudinmar ..>>
~مهربد

صحیح دو چم دارد، یکی درست و دیگری همان دارای پیکر درست (تندرست و پدرود) است و برای همین یکی برگردان های واژه ی تازی صحة ، سلامتی است. ولی هود به چم true یا راست است و عدد حقیقی همان real number یا همان گردایه R میباشد که به نادرست بجای عدد واقعی ، عدد حقیقی ! بازگردان شده است.
بودین‌مر ؟

~مزدک
1.0
Mehsar z. n. مهسر: نخبه elite Elite élite Mazdak i Bâmdâd نخبة پارسی نیست و برای ما هم بایسته نیست که واژه ای سرهم کنیم که گویش‌مانای یک واژه ی تازی و .. باشد.( کاری که ملایری میکند).
از سوی دیگر نخبه خوش‌خیم است و کسی برای چندینه ی آنهم نخب بکار نمیبرد و بساکه نخبگان رواست.
در پارسی میتوان گفت:
مِهسر=> مهسران
برگرفته از ساختار واژه ی ترکی: بویوک‌باش‌لار

مهسران دانشیک جهان و پاداشبران «نوبل» بیشترینه ٬ برخاسته ی باخترزمین اند

~Mazdak
1.0