Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Bolandâ n. بلندا: ارتفاع height Höhe hauteur Ϣiki-En   1.0
landegi n. بالندگی: اعتلا excellence Exzellenz excellence Dehxodâ   0.3
Gahulande z. n. گهولنده: مبدل exchanger - - Ϣiki-En   1.0
Bolandpâye z. n. بلندپایه: عالی رتبه high-ranking Hochrangig haut rang     0.1
Boland-Zamân —> Dirzamân
Âbxost n. آبخست: جزیره island Insel île _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Šahryâd n. شهریاد: نشان اختصاصی شهر landmark Wahrzeichen point de repère Mazdak i Bâmdâd "شهیاد" نام ِ شهریاد ِ تهران بود که به "آزادی" دگرگون شد.

~MM
1.0
Gâhšomâr n. گاهشمار: زمانسنج

گاهشمار: تقویم
clock

calender
-

Kalander
-

calandre
Ϣiki-En Ϣiki-Pâ

  1.0
Ruzšomâr n. روزشمار: تقویم calender Kalander calandre Mazdak i Bâmdâd   1.0
Rusestân n. روسستان: روسیه russia Russland russie   برخی از خود نامهای این کشورها هم نادرست اند. برای نمونه آلمان یا سوئد نامهایی اند که فرانسه ها به این کشور داده اند . اگر بخواهیم درست کار کنیم باید نام آنها را از زبان خودمان درست کنیم. مانند هندوستان٬ لهستان ( سرزمین لخ ها) برای روسیه که بروش تازی ساخته شده باید گفت روسستان . به ترکیه باید گفت تورکستان نو. به آلمان باید گفت دوچستان.
تنها نامهای کهن مانند چین و مصر و .. نباید دگرگون شوند.

~Mazdak
1.0
Doycestân n. دویچستان: آلمان russia Russland russie   برخی از خود نامهای این کشورها هم نادرست اند. برای نمونه آلمان یا سوئد نامهایی اند که فرانسه ها به این کشور داده اند . اگر بخواهیم درست کار کنیم باید نام آنها را از زبان خودمان درست کنیم. مانند هندوستان٬ لهستان ( سرزمین لخ ها) برای روسیه که بروش تازی ساخته شده باید گفت روسستان . به ترکیه باید گفت تورکستان نو. به آلمان باید گفت دوچستان.
تنها نامهای کهن مانند چین و مصر و .. نباید دگرگون شوند.

~Mazdak
1.0
Hammihan n. هممیهن: هموطن compatriot; countryman Landsmann compatriote Dehxodâ   0.1
Negargâhe n. نگرگاه: منظره scenery Landschaft paysage Mehrbod i Vâraste   1.0
Bigânevâr z. n. بیگانه‌وار: عجیب و غریب outlandish; exotic fremdartig; befremdlich - Dehxodâ   1.0
Mihan n. میهن: وطن homeland; home country Heimat; Heimatland patrie; pays d'origine Dehxodâ   0.0
Cešmandâz   چشمانداز: منظره sight; scenery Sehenswürdigkeit; Landschaft vue; paysage     0.1
Tarâ v. piv. ترا: - trans trans trans   دوستان جدا از جستار پیك، آیا ما در خود پارسى كنونى، هیچ پیشوند دیگرى نداریم كه گویاتر از "ترا" باشد. با این كه ده ها واژه با این پیشوند ساخته شده ولى براى من هنوز نمیتونه دریافت پذیر باشه. اگر شاینده هست یك پیك ویژه درباره ى "ترا" بگذارید.
پیشاپیش با سپاس
~Amir Hosein Sarboland

ترا را همان ≈از میان میتوانید در یاد بدارید.

ترادیدن = از میان دیدن
ترانما = از میان پیدا
تراگذشتن = از میان چیزی گذشتن
~Mehrbod
0.0