Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Raxš n. رخش: برق lightning Blitz foudre Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Maraxše z. مرخشه: نحس ghastly grässlich horrible _Dehxodâ Dehxodâ   1.0
Âzaraxš n. آذرخش: صاعقه; برق; رعد و برق thunderbolt Blitz coup de tonnerre Dehxodâ ( برای اسبهای تندرو هم میگفتند. در عربی هم «براق» اسبی است که پیامبر اسلام را به فراز آسمانها برد)
صاعقه= برقی است که مایه ی آتشسوزی میشود= آذر+ رخش = آذرخش
تندر هم همان رعد است که تنها سدای این پدیده است.
رخش همچنین با درخش همریشه است.

~مزدک
0.0
Deraxšân z. درخشان: برّاق shiny glänzend brillant Dehxodâ   0.1
Tondaraxš n. تندرخش: رعد و برق thunderstorm Gewitter orage Mazdak i Bâmdâd   1.0
Raxšânidan -> raxšân k. رخشانیدن: برق انداختن to polish; to simonize polieren polir Dehxodâ (رخش= برق= Blitz=lightning)
برق دیرتر در زبان پارسی بجای الکتریسیته بکار رفته.

~مزدک
1.0