Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Âkoneš | ||||||||
•Konešgar | z. n. | کنشگر: کننده
کنشگر: فعّال; فاعل |
doer
active |
-
aktiv |
-
actif |
MacKenzie Ϣiki-En Ϣiki-Pâ
~MacKenzie |
1.0 | |
•Darkoneš | b. | درکنش: فی الواقع: در واقع: واقعا
درکنش: در عمل |
indeed
in practice |
tatsächlich
in der Praxis |
effectivement
en pratique |
|
1.0 | |
•Konešgir | z. n. | کنشگیر: مفعول | passive | passiv | passif | 1.0 | ||
•Konešgerâ | n. | کنشگرا: فعال | activist | Aktivist | activiste | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Konešvari | n. | کنشوری: عملیات | operation | Betrieb | opération | Ϣiki-En ϢDict-Pâ | 1.0 | |
•Bâzkoneš | n. | بازکنش: عکس العمل | reaction | Reaktion | réaction | ~Farhangestân | چهرهیِ درستتر "واکنش" ~مهربد | 1.0 |
•Râhkoneš | n. | راهکنش: تاکتیک | tactics | Taktik | tactique | Farhangestân | 1.0 | |
•Tarâkoneš | n. | تراکنش: معامله کردن; سوداگری | transaction | Transaktion | transaction | Ϣiki-En Farhangestân | 1.0 | |
•Konešâvari | n. | کنشآوری: ابتکار عمل | initiative | Initiative | initiative | Mehrbod i Vâraste Mazdak i Bâmdâd | همآوا با نوآوری ~مهربد | 1.0 |
•Andarkoneš —> Barhamkoneš | ||||||||
•Pasafkaneš | n. | پسافکنش: به آینده موکول کردن | procrastination | - | - | Ϣiki-En | 1.0 | |
•Barhamkoneš | n. | برهمکنش: تعامل; فرایند اندرکردن | interaction | Interaktion | interaction | Ϣiki-En ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ | 1.0 | |
•Parâkanešidan -> parâkaneš | k. | پراکنشیدن: نشر کردن | to publish | veröffentlichen | publier | Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Farâbarnehâdegi | n. | فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایههایِ زیرین | supervenience | - | - | Ϣiki-En | 1.0 | |
•Bâftâridan -> bâftâr | k. | بافتاریدن: نهادن (کنش, زمینه, فرهشت) در بافتار | to contextualize | kontextualisieren | contextualiser | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Sâzvâre | سازواره: ارگانیسم | organism | Organismus | organisme | جاندار زنده; هر ساز و کاری که همانند یک جاندار زنده با برهمکنش همدیگر و دوسویه کار میکند. ~مهربد | 1.0 | ||
•Sâzgâr | z. | سازگار: موافق; مساعد | compatible; suitable | kompatibel; geeignet | compatible; adapté | Dehxodâ | سازگاری٬ یاری و موافقت کُـنشمند (active favoring)است و سازواری٬ وفق بیکُنش ( passive favorable) میباشد. سازگار در بیخ٬ چیزی است که شما را همراهی و یاری میکند تا کارتان راه بیفتد. ( گار نشانه ی فعال است: آموزگار=معلم) ≈ adaptive/benevolent مساعد مؤید سازوار چیزی است که به شما در راهتان کنشمندانه کمک نمیکند ولی سنگ راه هم نیست و بساکه همان هستی اش بسود کار و آماج شماست. ( وار #1 نشانه ی دارندگی مانند امیدوار) برای همین٬ سازوار چم برازنده و درخور ( متناسب و مناسب) را هم میدهد. ≈compatible /suitable ~Mazdak |
0.0 |
•Zerangi | n. | زرنگی: دها | cleverness | Klugheit | - | Dehxodâ | ๏ داهی= زرنگ/ دها = زرنگی : رنگی از هوش در کار دارد چلِوِرنِسس/Kلعگهِت باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند. ๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد. ๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخگشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد ๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید. ๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد ๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد. همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آبزیرکاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است ~Mازداک |
0.0 |
•Hošyâri | n. | هشیاری: کیاست | alertness | Wachsamkeit | - | Dehxodâ | ๏ کیاست/کیّاس = هوشیاری/هوشیار الِرتنِسس/ذاچهسامکِت باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند. ๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد. ๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخگشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد ๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید. ๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد ๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد. همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آبزیرکاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است ~Mازداک |
0.0 |
•Farâdâdan -> farâdeh | k. | فرادادن: بیان کردن | to express | ausdrücken | exprimer | Dehxodâ | فراداد = بیان / فراده = بیان کننده فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ... ~مزدک تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده* - در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد - واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود - در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد - هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست - *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است. - در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود - این واژه *فراده* ی این پدیده نیست. - گفته های او *فراده*ی این فرهود است که .... - در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است ~Nader Tabasian |
1.0 |