Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Xodin z. خودین: شخصی personal persönlich personnel Mehrbod i Vâraste   1.0
Kistâd n. کیستاد: شخصیت personality Persönlichkeit - Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xodbahrest n. خودبهرست: نفع شخصی self-interest Eigennutz intérêt personnel Mehrbod i Vâraste   1.0
Xodviže z. خودویژه: محرمانه; شخصی private privat - Ϣiki-En Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xwištanparvari n. خویشتنپروری: رشد و پیشرفت شخصی self-growth Selbst-Wachstum auto-croissance Mehrbod i Vâraste   1.0
Maneš n. منش: شخصیت; خوی و سرشت character; nature - - _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Dâdyâr z. n. دادیار: وکیل lawyer - - Dehxodâ "مهربد گرامی، دادیار زیباتر از دادپرداز نیست؟" ~Masoumeh Hanifzadeh
دادیار یافت خوبی است; پیشترها, چنانکه دهخدا آورده, به دادستان میگفته‌اند دادیار, ولی امروز نه, پس شاید بتوان به آن چم وکیل شخصی بجای وکیل عمومی بخشید. ~مهربد
1.0
Kistâ n. کیستا: شخصیت character Charakter caractère Mazdak i Bâmdâd من برای واژه ی شخصیت بسیار اندیشیدم و یک فراورده ی این اندیشه، واژه ی کیستا بود. ( به آهنگ چیستا)
برای نمونه، از واژه ی چه-> چیست-> چیستان درست شده که یک نامواژه است = معما. پس از کی ( who ) نیز میتوان واژه ساخت. در پارسی میگویند یارو برای خودش کسی است، آدم بی شخصییت یا ناکس است یا کسی نیست ! پس کس یا کی در پیوند با فرایافت شخصیت اند. فزون بر این، دیریست که واژه ی کیستی را برای هویت داریم.
شخصیت در چم دیگر خود که به رفتار برمیگردد، میتواند با واژه ی منش، منشنمدی ( بی منشی) برآورده شود.

~مزدک
1.0