Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Sarseporde   سرسپرده: مرئوس subordinate - - Ϣiki-En   1.0
Spermrizi n. اسپرمریزی: تلقیح insemination Besamung insémination Mehrbod i Vâraste   1.0
Sepordedozdi n. سپرده‌دزدی: اختلاس embezzlement Unterschlagung détournement de fonds Mazdak i Bâmdâd   1.0
Sepordedozdidan -> sepordedozd k. سپرده‌دزدیدن: اختلاس کردن to embezzle unterschlagen détourner Mazdak i Bâmdâd   1.0
Viridan -> vir k. ویریدن: از بر کردن; به یاد سپردن; ویر کردن to memorize - - Ϣiki-En   1.0
Kažpeymân z. n. کژپیمان: خائن perfidious; betrayer - - Mazdak i Bâmdâd خیانت برابر با فریب و حیله و ناراستی و دروغ دشمنی و دغابازی و ........ نیست. خائن کسی است که در نَما، دوست و یاور بنماید و پیمان (گفتاری، همکاری و دوستی ..) بسته باشد ولی در هنگامی که بهای پیمان را از وی درخواهند، آنرا بشکند. درست است که اینکار دربردارنده ی اندی از فریب و ناراستی و دروغ و دشمنی میباشد ولی با این فرایافت ها یکی نیست.
خیانت را کسی میتواند بکند که دارای پاسخوَری در برابر یک پیمان و زینهار و .. باشد و نه کسی که هیچ پیمانی نبسته و تهی از پاسخوَری است.
بر این پایه به خائن میشود گفت کژپیمان و خیانت همان کژپیمانی است
خیانت در امانت = کژپیمانی در پیمان‌سپرده

~مزدک
1.0
Setâmidan -> setâm k. ستامیدن: اعتماد کردن to trust vertrauen - ~MacKenzie Mazdak i Bâmdâd <<در پهلویک کارواژه‌یِ «اپستامیدن / apestâmidan» را داریم به چم "اعتماد کردن / to trust".>> ~مهربد

سـَتامیدن [setâmidan] اگر بنگریم که این کارواژه از دو بخش ape + stamidan باشد و ape ( = به امروزی ) ، میتوان گفت (چیزی را) بستامیدن یا به سادگی سـِتامیدن ('به' چیزی) :
مردم او را میبستامند = مردم به او می ستامند
در پارسی واژگانی که با es، ... آغاز میشدند میتوانند بگونه Se ... نیز ورتیده شوند: مانند :
استاره = ستاره
اسپاس= سپاس
اسپاس = سپاش
اُشتـُر = شـُتـُر
اِیزد = یـَـزد...
پس اگر اپستامیدن تا به امروز برجای می ماند، میشد بستامیدن یا سـِتامیدن، مانند اپسپوردن، که شده سپردن

~مزدک
1.0
Kažpeymâni n. کژپیمانی: خیانت perfidy; betrayal - - Mazdak i Bâmdâd خیانت برابر با فریب و حیله و ناراستی و دروغ دشمنی و دغابازی و ........ نیست. خائن کسی است که در نَما، دوست و یاور بنماید و پیمان (گفتاری، همکاری و دوستی ..) بسته باشد ولی در هنگامی که بهای پیمان را از وی درخواهند، آنرا بشکند. درست است که اینکار دربردارنده ی اندی از فریب و ناراستی و دروغ و دشمنی میباشد ولی با این فرایافت ها یکی نیست.
خیانت را کسی میتواند بکند که دارای پاسخوَری در برابر یک پیمان و زینهار و .. باشد و نه کسی که هیچ پیمانی نبسته و تهی از پاسخوَری است.
بر این پایه به خائن میشود گفت کژپیمان و خیانت همان کژپیمانی است
خیانت در امانت = کژپیمانی در پیمان‌سپرده

~مزدک
0.8
Bestâmidan —> Setâmidan
Dustâr n. دوستار: ارادتمند

دوستار: اهل
sincerely

fan
-

Ventilator
-

ventilateur
Dehxodâ

برای اهل شاید دوستدار، سرسپرده و از کسان را هم بتوان تا اندازه ای بتوان جایگزین کرد.او اهل کتاب است= او دوستدارِ(سرسپرده ی، از کسانِ) نسک است./هواخواه و هوا دار و یار هم نیز.او یارِ(هواخواه،هوادار) نسک است/ او اهل(ساکن) شیراز است= او از شیراز است/ او از شهر شیراز است، با پسوند «یای» نسبت :"او شیرازی است"، او بومی شیراز است و او شهروند شیراز است.

~بهمن حیدری
1.0