Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Abaranbuhe n. ابرانبوهه: ابرمجموعه superset Obermenge superset Ϣiki-En   1.0
Abargerdâye n. ابرگردایه: ابرمجموعه superset Obermenge sur-ensemble Ϣiki-En   1.0
Abarhuman n. ابره‌ومن: ابرانسان

ابره‌ومن: ابرانسان
superhuman

superhuman
Übermensch

übermenschlich
surhumain

surhumain
Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste

  1.0
Abarkešvar n. ابرکشور: ابرقدرت superpower Supermacht - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Abardomi n. ابردمی: برتری مطلق superiority - - MacKenzie Ϣiki-En   1.0
Nišequli z. n. نیشغولی: خرافی; وهمی; موهوم superstitious abergläubisch superstitieux Dehxodâ مهربد جان،من تنها نگر خود را گفتم همانگونه که گفتی برخی می گویند که ناب غول بود که ناب تازی به چم چهار دندان تیز جانوران است که به پارسی نیش گفته می شود که به نیش غول دگرسان یافت.

پن من هنوز پیوند دندان غول با خرافه(یاوه،افسانه و یا میتخت) در نمی یابم. زبانزدی که با واژه ی غول ساخته شده است مانند این: دندان غول را شکستن به این چم است که کار بزرگ یا شگفتی انجام دادن است که پیوند و سویش(جهتش) دریافتنی است پن آن یکی بی چمار است.در داستان اسفندیار هم مانند رستم داستان هفت خوان دارد که در خوان چهارم با زن جادوگری روبرو می شود که نام او غول است و اسفندیار او را می کشد.
شاید از اینجا بتوانیم راهی به خرافه بزنیم. همانگونه که می دانیم کار جادوگر فریب دادن است و چیزهای دروغ را راست می نماید ودر گذشته جادوگران هنگام جادوگری همیشه ابزاری در دست داشتند و شاید با داشتن نیش یا ابزاری دیگر در دست هم برای ترساندن و هم برای بهتر پذیراندنِ کارشان به کار می گرفتند و از اینجا می توانیم یک راه سمبی(نقبی)به چم آن خرافه برسیم چونکه با کلک کارها را جور دیگر نشان می داد و کس خرافه اندیش هم با تهی بودن از خرد داستان را جور دیگر می بیند.با این شمارمی توان غول در واژه نیشغولی از پارسی انگاشت.هم چنین بسیار واژگان پارسی به درون زلان تازی رفته و گاهی هم دست نخورده به خود ما برگردانده شده است.
هم چنین غول به مازندرانی به چم کَر و یا کسی که گوشش سنگین است در دشنام دادن به کسی برای نمونه بگویند «مرتیکه غول گوش» در اینجا به چم نادان به کار می رود و نادان کسی است که نمی تواند ارزیابی درستی از پیرامونش کند و زود دچار گمان و پندار می شود شاید با این چم راهی به دهی برد و به زبان دیگر آن را خرافه نامید.این چیزهایی بود که به اندیشه من رسیده بود.

~ بهمن حیدری
1.0
Abarsâzvâre n. ابرسازواره: ابرارگانیسم superorganism Superorganismus superorganisme Ϣiki-En   1.0
Farâbarnehâdegi n. فرابرنهادگی: پدید آمدن زابهای نو از اندرکنش لایه‌هایِ زیرین supervenience - - Ϣiki-En   1.0
Parrixtan -> parriz k. پرریختن:: زائد بودن; افزوده بودن; زیادی بودن; زیاده بودن to be superfluous überflüssig sein - MacKenzie از پر و پیرامون چیزی ریختن 1.0
Farâbarnehâdan -> farâbarneh k. فرابرنهادن: پدیدار شدن ویژگی‌ها و زاب‌های نو از برهم‌نهاد پاریزگان (particles) to supervene [phi.] - - Mehrbod i Vâraste   1.0
Zebarnegaristan -> zebarnegar k. زبرنگریستن: از بالا نگریستن to oversee; to supervise - - _Dehxodâ   1.0
Abarhušvâre n. ابره‌وشواره: super intelligence - -     1.0
Zebarnegar   زبرنگر: عالی النظر overseer; supervisor - - _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Xwârbârforuši n. خواربارفروشی: بقالی; سوپرمارکت grocery shop; supermarket Lebensmittelgeschäft; Supermarkt épicerie; supermarché Dehxodâ   0.0
Borunin z. برونین: ظاهری external; outward; superficial - - Pursinâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Barin z. برین: عالی; والا excellent; superb; outstanding Ausgezeichnet excellent; superbe; exceptionnel Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-Pâ Dehxodâ کوتاهیده‌ی برترین ~مهربد 1.0
Abarhušmand z. n. ابره‌وشمند: نابغه hyperintelligent; superintelligent Genie - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Abarhušmandi n. ابره‌وشمندی: نبوغ hyperintelligence; superintelligence Genialität - Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0