Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Roxkard n. رخکرد: واقعیت رخداده fact Tatsache fait Ϣiki-En Ϣiki-De Mazdak i Bâmdâd   1.0
Daršod b. درشد: فی الواقع de facto; in fact - en fait Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Farzâm z. فرزام: کامل; بی عیب و نقص perfect perfekt parfait Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Farzâmin z. n. فرزامین: کمالی perfect perfekt parfait Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Xorsand   خرسند: قانع و راضی satisfied; zufrieden, begnügt satisfait,   خرسند= قانع و راضی satisfied/zufrieden-begnügt
خشنود = راضی و خوشحال = contended-pleased/zufrieden-erfreut
-----
در خشنود٬ خوشحالی از رضایت است و در خرسند٬ رضایت از قناعت .
این خرسندی٬ همان «قناعت»٬ پیوندی به اقناع منطقی و پذیرفتن فرنود ها و ... ندارد و تنها خودداری از بیش‌خواهی و پذیرفتن آنچه داریم است.
توانگر شد آنکس که خرسند گشت
از او آز و تیمار در بند گشت .
فردوسی .
-------
خشنودی ولی رضایت و خوشحال بودن بخود یا از کردار دیگری و همانند آن است
مانند رضایت خدا از بندگان و پیوندی با بسنده جویی و پذیرفتن سرنوشت و ... ندارد.
جهان آفرین از تو خشنود باد
دل بدسگالت پر از دود باد.
فردوسی .
هراینه اندک گاهی خشنود به چم خرسند ( بیش‌ناخواهی) بکار رفته ولی چم سومینه اش میباشد.

~Mazdak
0.0
Moxt n. مخت: رجاء

مخت: عهده
faith; hope

responsibility
Glauben; Hoffnung

-
foi; espoir

-
Dehxodâ

واژه مُخْتْ که در خراسان و در زبان دری جایگزین «عهده» می باشد
ور مخت : بر عهده

~Sheyda Sadeghi
1.0
Kâmsir z. n. کامسیر: ارضاء شده satisfied (sexual) zufrieden (sexuell) satisfait (sexuel) amin keykha   1.0
Nafarzâm   نافرزام: ناکامل; ناقص imperfect; incomplete unvollkommen; unvollständig imparfait; incomplet     1.0
Puzxandidan -> puzxand k. پوزخندیدن: لبخند مغرورانه زدن to smirk grisen petit sourire satisfait Mehrbod i Vâraste   0.0
Ruyehamrafte b. رویه‌مرفته: در مجموع; در کل altogether; all-in-all insgesamt; alles in allem tout à fait; en tout     1.0
Râstâvar n. ارتودوکس: ، صحیح الایمان orthodox; (of) the right faith Rechtgläubig, Orthodox - Mazdak i Bâmdâd   1.0