Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Pažmordan -> pažmor k. پژمردن: پژمرده شدن to wither - -   پژ در گذشته اَویش بوده است ->"ویش" wesh/wish -> ویژ-> بیژ-> پژ
پژمر(د) = awish+mar = wizmar
( از میان واژه شناسان hubschmann با این سخن همداستان نیست)
( پژوهشمایه:

An Etymological Dictionary of Persian + English and other Indo-European Languages
Ali Nourai

~مزدک
1.0
Margâr n. مرگار: تابع function Funktion fonction Mehrbod i Vâraste ~Nourai ~MacKenzie پرگار, انگار (هم‌گاشتن) و .. همه از ریشه‌یِ گاشتن (گار, کردن) آمده‌اند. بهمینسان ما میتوانیم از مَر (عدد, مکنزی) و پسوند گار نام «مرگار» را برای تابع بداریم.

~مهربد
1.0
Zibidan -> zib k. زیبیدن: مناسب بودن; زیبنده بودن to befit; to deserve - - Nourai ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0