Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Dâv n. داو: ادعا claim Anspruch revendication Dehxodâ داو همان گویشی دیگر از دو ( دویدن ) است. برای نمونه بجای نوبت بازی میگفتند: حالا داو توست: = اکنون تو باید بدوی Your Run ! ، گرچه در بازی دویدن هم نباشد. داوطلب هم همین است، کسی که میخواهد داو/دو در دست او باشد. همچنین ادعا نیز با این واژه همپوشانی دارد برای انیکه کسی که چیزی را میگوید که بیرون از هنجار آروینی ( نورم تجربی) است، از رده (صف) بهنجار ها ( نورمالها) بیرون امده ( مانند یک داوطلب) و دست به دو/داو زده است:
Dehkhoda:
داو تمامی زدن ؛ دعوی کمال کردن . ادعای تمامی کردن :
اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
(
ادعا به سخنی میگویند که بیرون از هنجار آروینی باشد:
نمونه :
١- شلوار من مال من است: یک داو نیست چون پُرگاه همیگونه است!
٢- شلوار شما مال من است: یک داو است و من باید پایور کنم ( با کاغذ خرید و ..) که شلواری که تن شماست، از آنِ من است.
)
~مزدک
0.0
Dâvari n. داوری: قضاوت judgment Beurteilung jugement Dehxodâ   0.0
Dâvgar n. داوگر: مدّعی claimant - - Ϣiki-En   1.0
Dâvande z. n. داونده: مدعی claimer - claimer _Dehxodâ   1.0
Dâvidan -> dâv k. داویدن: داو کردن; ادعا کردن to claim behaupten - Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Dâvxwâh z. n. داوخواه: داوطلب volunteer sich freiwillig melden bénévole     1.0
Sudâvar z. سودآور: - profitable profitabel rentable     0.1
dâvar n. زاداور: والد parent Elternteil - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Sedâvâže n. سداواژه: واژه صدا onomatopoeia Onomatopoesie onomatopée   دسته‌ای از واژه‌ها که از نام آوا برگرفته شده‌اند, مانند «خِش‌خِش» یا «شاریدن» در واژه‌هایی همچون «آبشار». 1.0
Sudâvari n. سودآوری: - profitability Rentabilität rentabilité     0.0
dâvard n. یاداورد: تداعی معانی association of ideas; mental association - - Ϣiki-En Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Fandâvar   فنداور: technician - - Ϣiki-En   1.0
Dâvbastan -> dâvband k. داوبستن: قمار کردن to wager wetten - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Fandâvari n. فنداوری: تکنولوژی technology Technologie - Ϣiki-En   1.0
Vandâvand z. b. n. ونداوند: ویژگی‌ای که به چسبندگیِ بسیار بالای وند‌ها (پیشوند, میانوند, ..) در زبان اشاره میکند. agglutinative agglutinierend agglutinant Ϣiki-En Ϣiki-De Mehrbod i Vâraste   1.0
Padidâvar n. پدیدآور: مولف author Autor auteur     1.0
Didâvardan -> didâvar k. دیدآوردن: به دید آوردن; تصور کردن to visualize - - Ϣiki-En   1.0
dâvardan -> zâdâvar k. زاداوردن: بچه دار شدن; زادمان آوردن to bear offspring - -     1.0
Padidâvardan -> padidâvar k. پدیداوردن: ظاهر کردن . ظاهر ساختن . پیدا کردن . انشاء. تولید. ایجاد to bring into existence - - _Dehxodâ   1.0