Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Vižegi | n. | ویژگی: خصیصه | trait; property | Merkmal; Eigentum | trait; propriété | Dehxodâ | 0.0 | |
•Vižegihâ | n. | ویژگیها: خصوصیات | traits; properties | Züge; Eigenschaften | traits; propriétés | Dehxodâ | 0.0 | |
•Žâde | n. | ژاده: خاصیت; ویژگی | property | Eigentum | propriété | MacKenzie Ϣiki-En | 1.0 | |
•Fimân | n. | فیمان: حسن هدی; گرایش درونی به آراستن خویشتن به ویژگیهایِ پسندیده | self-improvement towards attaining good traits; such as being true to one's word | - | - | Dasâtir Dehxodâ | 1.0 | |
•Simânegâri | n. | سیمانگاری: دانشی که اندر ویژگیهایِ تاریخیِن یک تیره/گروه میپژوهد | prosopographie | Prosopographie | prosopographie | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Farâbarnehâdan -> farâbarneh | k. | فرابرنهادن: پدیدار شدن ویژگیها و زابهای نو از برهمنهاد پاریزگان (particles) | to supervene [phi.] | - | - | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Vandâvand | z. b. n. | ونداوند: ویژگیای که به چسبندگیِ بسیار بالای وندها (پیشوند, میانوند, ..) در زبان اشاره میکند. | agglutinative | agglutinierend | agglutinant | Ϣiki-En Ϣiki-De Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Seriš | z. n. | سریش: سمج | importunate | aufdringlich | importun | نام گیاهی که پس از آب گرفتن ویژگی چسبسانی پیدا میکرده است ~مهربد | 1.0 | |
•Siriš —> Seriš | ||||||||
•Seriši | n. | سریشی: سماجت | importunity | Aufdringlichkeit | importunité | سریش نام گیاهیست که پس از آب گرفتن ویژگی چسبسانی پیدا میکرده است ~مهربد | 1.0 | |
•Siriši —> Seriši | ||||||||
•Vižesâr | n. | ویژهسار: انحصار | exclusiveness | Ausschließlichkeit | exclusivité | Nader Tabasian | سار= جای چیزی سار= زار، پسوند کثرت و فراوانی سار= زار، زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع). سار= زار، بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . (برهان قاطع). زار و سار جای انبوه بودن چیزی است . سار = صفت، دیوسار؛ دیوصفت ویژهسار برای انحصار شایسته است چون یک گستره (محدوده) است که در آن ویژگی یک چیز برای یک چیز دیگر چشمگیر و مهند است. انحصار. ...[اِ ح ِ ] (ع مص ) در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی : انحصار دخانیات . || (اِمص ) محدودیت . (فرهنگ فارسی معین ). محصور شدگی . محبوس شدگی . تنگ کردگی . || بازداشتگی . || گنجیدگی در چیزی . || احاطه و محاصره . || ممانعت و منع. || تحدید. (ناظم الاطباء). ~نادر طبسیان |
1.0 |
•Namâjâm | n. | نماجام: تلویزیون | television | Fernsehen | télévision | Mazdak i Bâmdâd | شاید بهتر باشد بجای چسبیدن به چم واژگانی تلهویزیون٬ که امروزه دیگر همه جا از راه دور هم نیست ( مانند نشان دادن فیلم های bluray /video/dvd ) با نگرش به کارکرد و ویژگیهای برجسته ی این دستگاه٬ و برداشت از فرهنگ ایران٬ واژه ای درخور برای آن بیابیم. کاووس شاه دستگاهی شیشه ای داشت بنام جامجم یا جام جهاننما ( جام= شیشه در پهلوی و در آذری امروز)٬ که گویا دیوان برای جمشید شاه ساخته بودند و هرجای جهان را نشان میداد. مانند نماجام ~مزدک |
1.0 |
•Nemâjâm —> Namâjâm | ||||||||
•Zerangi | n. | زرنگی: دها | cleverness | Klugheit | - | Dehxodâ | ๏ داهی= زرنگ/ دها = زرنگی : رنگی از هوش در کار دارد چلِوِرنِسس/Kلعگهِت باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند. ๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد. ๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخگشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد ๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید. ๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد ๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد. همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آبزیرکاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است ~Mازداک |
0.0 |
•Hošyâri | n. | هشیاری: کیاست | alertness | Wachsamkeit | - | Dehxodâ | ๏ کیاست/کیّاس = هوشیاری/هوشیار الِرتنِسس/ذاچهسامکِت باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند. ๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد. ๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخگشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد ๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید. ๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد ๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد. همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آبزیرکاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است ~Mازداک |
0.0 |
•Bahâbarcasb | n. | بهابرچسب: اتیکت | price tag | Preisetikett | étiquette de prix | Mahmood Moosadoost | آن ویژگی که بر به چسب میدهد، از آن کالای دیگری میسازد. چسبی که گویای بها باشد همان برچسبی نیست که گویای بهاست ~mm |
1.0 |
•Sanjâftan -> sanjâb | k. | سنجافتن: سنجابیدن; احتکار کردن | to hoard | hamstern | - | Mahmood Moosadoost | اگر بپذیریم، یکی از ویژگیهای سنجاب مانند هامستر (موش خرمایی) ذخیره کردن آذوقه است، شاید بتوان کارواژه سنجابیدن را پیشنهاد. + در آلمانی کارواژه هاَمسترن (هاَمستر+ن) به چم احتکار کردن است. ~mm |
1.0 |