Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Noxost | z. b. | نخست: اول | first | zuerst | premier | Dehxodâ | 0.0 | |
•Noxostmar | n. | نخستمر: عدد اول | prime number | Primzahl | - | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Noxostine | n. | نخستینه: اولیه | primary | primär | primaire | Dehxodâ | 1.0 | |
•Noxostini | z. | نخستینی: بدوی | primitive | primitive | primitif | Ϣiki-En | 1.0 | |
•Âhinegâšt | n. | آهینگاشت: الگوی نخستین; نمونه نخستین | archetype | Urbild | archétype | Mazdak i Bâmdâd | 1.0 | |
•Âhiferešte | n. | آهیفرشته: فرشتهیِ نخستین; فرشتهیِ مقرب | archangel | Erzengel | archange | 1.0 | ||
•Fardom | z. | فردم: اولین; نخستین (پادواژهیِ افدم) | first | erst; erste | - | MacKenzie Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Sarâqâzin | z. | سرآغازین: اصل نخستین; اصلی; منشاء; پیشا تولدی; اولیه; | primordial | primordial; ursprünglich; uranfänglich; urweltlich | - | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Gazdom —> Každom | ||||||||
•Každom | n. | کژدم: عقرب | scorpion | Skorpion | scorpion | Dehxodâ | گویند نیز که این واژه در نخست گز+دُمب بوده, که سخنی خردپذیر میزند ~مهربد | 0.0 |
•Bartâxtan -> bartâz | k. | برتاختن: بسیج شدن; رویارویی کردن; مقابله کردن | to tackle | angehen | - | Mazdak i Bâmdâd Dehxodâ | این واژگان angehen/tackle بیشتر یک چم بسیج و یک آغاز برای رویارویی یا انجام کار است (پیشوند an در آلمانی پـُرگه چنین چمی دارد، برای نمونه sprechen = سخن گفتن، ولی ansprechen = آغاز سخن گفتن با یک کسی ، بسوی کسی رفتن و با وی سخن آْغازیدن.) پس در اینجا هم چمی نزدیک به بسوی چیزی براه افتادن یا بسوی او رفتن را آغازیدن که یا برای رودررویی است یا جنگ است یا یافتن یک راه گشایش است و ... پیشوند فراخور این an در اینجا میتوان همان بر باشد که از جای برخاستن و آغاز و اینها را یادآیند میسازد و برای رفتن به رودررویی، تاختن درخور است: روی هم برتاختن. بیایید نخست این پرسمان را برتازیم = Let us tackle this problem first ~مزدک |
1.0 |
•Foruxoftan -> foruxwâb | k. | فروخفتن: غروب کردن | to set; to go down | - | - | سیروس حامی | ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است. خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان فراخاست شهرمندی چین ~مزدک |
1.0 |
•Farâxâstan -> farâxiz | k. | فراخاستن: طلوع کردن | to rise | steigen | - | سیروس حامی | ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است. Link خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان فراخاست شهرمندی چین ~مزدک |
1.0 |
•Bedrudbazm | n. | بدرودبزم: مهمانی وداع | farewell party | Abschiedsfeier | - | Milad Kiyan Mazdak i Bâmdâd | بدرودبزم هم دراز است و هم بدرود برابر وداع یا خداحافظی همیشگیست. = farewell/lebe wohlFarewell party= بدرودبزم~مزدک + مهربدجان بهتر بود در پژوهشمایه ها، رو به روى بدرود بزم این را مى نگاشتید كه پیشنهاد این واژه در گام نخست بدست مهدى اخوان ثالث و به گونه ى بزمِ بدرود انجام شد. در پسگفتارِ نسكِ از این اوستا ~کیان |
1.0 |