Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Pardid n. پردید: میدان دید purview Zuständigkeit compétence amin keykha   1.0
Kârzâr n. کارزار: میدان جنگ و مقابله campaign Kampagne campagne Dehxodâ   0.0
Hamyâft —> Hâmyâft
Hâmyâft n. هامیافت: عقل سلیم common sense gesunder Menschenverstand bon sens Mehrbod i Vâraste همتراز دریافت, میتوان به آنچه همگان میدانند و میابند هامیافت یا کوتاه‌تر, همیافت گفت.

~Mehrbod
1.0
Dampadid   دمپدید: فی البداهه impromptu - - Mazdak i Bâmdâd میدانیم که پدید آوردن خود تا اندازه ای دارای چم آفرینش ناگهانی نیز میباشد. پس میتوان از واژه ی پدید سود جست. نمونه برای اندیشه‌انگیزی:
دَم‌پدید
او میتواند دَم‌پدید چامه بسراید .

~مزدک
1.0