Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Vâgostar z. n. واگستر: شایع prevalent Vorherrschend fréquent Mazdak i Bâmdâd واگیر برای سرایت خوبه.
مرض مسری= بیماری واگیردار
فراگرفتن هم برای مصادره است.
فروگرفتن= اشغال
واگستر برای شایع خوبه

~مزدک
1.0
Vâgostari n. واگستری: شیوع prevalence Häufigkeit prévalence Mazdak i Bâmdâd واگیر برای سرایت خوبه.
مرض مسری= بیماری واگیردار
فراگرفتن هم برای مصادره است.
فروگرفتن= اشغال
واگستر برای شایع خوبه

~مزدک
1.0
Forugovâštan -> forugovâr k. فروگواشتن: تلفیق کردن; وقف دادن; جذب کردن (در تن) to assimilate assimilieren assimiler Mazdak i Bâmdâd فروگواردن ( مانند فروگرفتن = اشغال/ مصادره) = assimiler We Are the Borg. You Will be Assimilated. Resistance is Futile.(Star Trek) ما بورگ ایم، شما فروگوارده خواهید شد. پایداری سودی ندارد! 1.0
Farâdâdan -> farâdeh k. فرادادن: بیان کردن to express ausdrücken exprimer Dehxodâ فراداد = بیان / فراده = بیان کننده
فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده
فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ...
~مزدک


تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده*
- در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد
- واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود
- در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد
- هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست
- *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است.
- در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود
- این واژه *فراده* ی این پدیده نیست.
- گفته های او *فراده*ی این فرهود است که ....
- در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است
~Nader Tabasian
1.0
Forugaštan -> forugard k. فروگشتن:

فروگشتن:
to explore; to travel throughly

to go under
-

untergehen
-

-
Dehxodâ

Dehxodâ
یکی از چم های پیشوند فرو، همان سراسر و تا به پایان (کلّ و تمامی) است . مانند فروگرفتن (مصادره-اشغال)= گرفتن همه جا/ همه چیز
فروگشتن : اگر گشتن را همان سیر و سیاحت بگیریم، میشود سراسر چیزی را گشتن و گردیدن .
اگر گشتن را برابر شدن بگیریم، این فرو به چم پایین است و میشود غرق شدن یا پنهان شدن و ....
اینهایی که در آنها فرو برابر سراسر و تا به پایان است، نیاز به کارگیر دارند:
چنگیز چین را فروگرفت
او خراسان را فروگشت و مردم نیشابور را فروکُشت.
فرستاده، نامه ی را بر پادشاه فروخواند
...
آنجایی که گشتن برابر شدن است کارگیر نیاز نیست:
کیخسرو در میان برف البرزکوه فروگشت ( غیب شد/غرق شد)

~مزدک
1.0