Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Pasdâšt n. پسداشت: وضع نامساعد disadvantage Nachteil désavantage Ϣiki-En   1.0
Sedâvâže n. سداواژه: واژه صدا onomatopoeia Onomatopoesie onomatopée   دسته‌ای از واژه‌ها که از نام آوا برگرفته شده‌اند, مانند «خِش‌خِش» یا «شاریدن» در واژه‌هایی همچون «آبشار». 1.0
Pâsdâštan -> pâsdâr k. پاسداشتن: رعایت کردن to regard betrachten regarder Dehxodâ   0.0
Sepâsdâštan -> sepâsdâr k. سپاسداشتن: قدرشناسی کردن to appreciate schätzen apprécier _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Nufidan -> nuf k. نوفیدن: پژواک یافتن; انعکاس سدا

نوفیدن: پارس کردن; واغ واغ کردن; عوعو کردن
to echo

to yelp
-

-
-

-
_Dehxodâ Ϣiki-En

_Dehxodâ
  1.0
Fužânidan -> fužân k. فوژانیدن: عربده زدن; بانگ بزرگ; فریاد و سر و سدای بزرگ را گویند to yell - - _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Âzaraxš n. آذرخش: صاعقه; برق; رعد و برق thunderbolt Blitz coup de tonnerre Dehxodâ ( برای اسبهای تندرو هم میگفتند. در عربی هم «براق» اسبی است که پیامبر اسلام را به فراز آسمانها برد)
صاعقه= برقی است که مایه ی آتشسوزی میشود= آذر+ رخش = آذرخش
تندر هم همان رعد است که تنها سدای این پدیده است.
رخش همچنین با درخش همریشه است.

~مزدک
0.0
Varpušândan -> varpušân k. n. ورپوشاندن: مخفی کردن to disguise Verkleidung déguisement Mazdak i Bâmdâd وَرپوشاندن
دگیز با «لباس مبدّل» و پوشش و پوشاندن فرهود سروکار دارد.
آیا گمان میکنید بتوانم بوی الکل را با خوردن تکه ای نعنا وَر بپوشانم؟
آن زن خود را چو یک مرد ورپوشانید ولی نتوانست سدای خود را ور بپوشاند.
آن زن ٬ چو یک مرد وَرپوشید ولی نتوانست سدای خود را ورپوشد.

~Mazdak
1.0