Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Farzâm z. فرزام: کامل; بی عیب و نقص perfect perfekt parfait Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Zâmidan —> Zâftan
Sezâmandi n. سزامندی: حق (مدنی) entitlement; right - - Ϣiki-En   1.0
Farzâmin z. n. فرزامین: کمالی perfect perfekt parfait Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Nafarzâm   نافرزام: ناکامل; ناقص imperfect; incomplete unvollkommen; unvollständig imparfait; incomplet     1.0
Hamfarzâm z. همفرزام: مکمل complementary komplementär complémentaire Mehrbod i Vâraste   1.0
Farzâmdast z. n. فرزامدست: تام الاختیار plenipotent bevollmächtigt plenipotent Mazdak i Bâmdâd فرزام = کامل-تمام
دست-> نشانه ی آزادی در انجام دادن (یا ندادن) یک کار است.
دستم بازه/ دسترسی داشتن/

~Mazdak
1.0
Farzâmgerâyi n. فرزامگرایی: کمالگرایی perfectionism Perfektionismus perfectionnisme Ϣiki-En _Dehxodâ ~MacKenzie   1.0
Bâyadin z. بایدین: امری; حتمی; الزامی imperative; must unerlässlich - Mehrbod i Vâraste Dehxodâ   1.0
Zimorde n. زیمرده: مرده‌یِ متحرک; زامبی zombie Zombie Zombie (mort-vivant)   siamack77 1.0
Farâdâdan -> farâdeh k. فرادادن: بیان کردن to express ausdrücken exprimer Dehxodâ فراداد = بیان / فراده = بیان کننده
فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده
فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ...
~مزدک


تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده*
- در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد
- واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود
- در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد
- هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست
- *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است.
- در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود
- این واژه *فراده* ی این پدیده نیست.
- گفته های او *فراده*ی این فرهود است که ....
- در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است
~Nader Tabasian
1.0