Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Xaridâr n. خریدار: مشتری customer Kunde client Dehxodâ   0.0
Xaridbarg n. خریدبرگ: فاکتور خرید bill; invoice Rechnung facture; facture d'achat ~Farhangestân   0.3
Xaridgard n. خریدگرد: - shopper Käufer client Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xaridgardi n. خریدگردی: - shopping Einkaufen achats Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xaridgaštan -> xaridgard k. خریدگشتن: خرید کردن to shop einkaufen gehen boutique Mazdak i Bâmdâd   1.0
Bijak n. بیجک: فاکتور خرید invoice note Rechnung note de facture Dehxodâ   1.0
Tuxtan -> tuz k. توختن: بجای آوردن, ادا کردن

توختن: بازخریدن; رهایی دادن

توختن: ترمیم کردن
to execute

to redeem

to repair; to recover
durchführen

erstatten

wiederherstellen
-

-

-
Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ

Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ

Ϣiki-En Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ
  1.0
Dâv n. داو: ادعا claim Anspruch revendication Dehxodâ داو همان گویشی دیگر از دو ( دویدن ) است. برای نمونه بجای نوبت بازی میگفتند: حالا داو توست: = اکنون تو باید بدوی Your Run ! ، گرچه در بازی دویدن هم نباشد. داوطلب هم همین است، کسی که میخواهد داو/دو در دست او باشد. همچنین ادعا نیز با این واژه همپوشانی دارد برای انیکه کسی که چیزی را میگوید که بیرون از هنجار آروینی ( نورم تجربی) است، از رده (صف) بهنجار ها ( نورمالها) بیرون امده ( مانند یک داوطلب) و دست به دو/داو زده است:
Dehkhoda:
داو تمامی زدن ؛ دعوی کمال کردن . ادعای تمامی کردن :
اورنگ کو؟ گلچهر کو؟ نقش وفا و مهر کو؟
حالی من اندر عاشقی داو تمامی میزنم
(
ادعا به سخنی میگویند که بیرون از هنجار آروینی باشد:
نمونه :
١- شلوار من مال من است: یک داو نیست چون پُرگاه همیگونه است!
٢- شلوار شما مال من است: یک داو است و من باید پایور کنم ( با کاغذ خرید و ..) که شلواری که تن شماست، از آنِ من است.
)
~مزدک
0.0