Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Pasafkaneš n. پسافکنش: به آینده موکول کردن procrastination - - Ϣiki-En   1.0
Pasafkandan -> pasafkan k. پسافکندن: اهمال کردن to procrastinate zögern tergiverser Mehrbod i Vâraste   1.0
Pasafkanidan -> pasafkan k. پسافکنیدن: دست روی دست گذاشتن; اهمال کردن; به دیرتر انداختن to procrastinate - - Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Sâyeafkandan -> sâyeafkan k. سایهافکندن: تحت الشعاع قرار دادن to overshadow überschatten - Dehxodâ جنگ ٬ پیمان دو کشور را سایه افکند/ سایفکن نمود ~مزدک 1.0
Fardâafkandan   فرداافکندن: به تعویق انداختن procrastinate aufschieben procrastiner Mehrbod i Vâraste   1.0
Negâhestan -> negâh k. نگاهستن: نگاه کردن; نظر کردن; نظر افکندن; نظاره کردن to look schauen regarder Mehrbod i Vâraste Dehxodâ چون کارواژه‌یِ نگاه کردن را هماکنون داریم و نگاه کردن کمی از نگریستن میتواند دور باشد (مکنزی, برنگریستن = to consider, نگاهی که همراه با باریکبینی و هشیاری باشد) پس میتوانیم کارواژه‌یِ ساده‌یِ نگاهستن را نیز بداریم.

~مهربد
0.5
Šelepidan -> šelep k. شلپیدن: شلپ شلپ کردن; فروافکندن پیاپی چیزها در آب و پراکندن آب به هر سو to splash spritzen - _Dehxodâ   1.0
Âzarang n. آذرنگ: فتنه intrigue; sedition Intrigen; Aufruhr intrigue; sédition   فتنه به پارسی میشود آذرنگ. و آن آزمون آتش بوده ٬ که در گذشته برای یافتن بیگناهان از گنهکاران٬ گنهبار (متهم) را بدان میافکنده اند. در قران هم به همین چم آزمون آتش آلود آمده. فتان ها = فتنه افکنان همان آتش افکنان ‌و دچار کنندگان به رنج آزمونین بودند.

~مزدک
1.0
Dirândan -> dirân k. دیراندن: به تاخیر افکندن٬ موکول کردن به بعد to defer verschieben reporter Mazdak i Bâmdâd دیرانده
دیر+ راندن= به تاخیر افکندن٬ موکول کردن به بعد

~Mazdak


In tâze gozarâye "direstan" ham mišavad 👍🏻

~Mehrbod
1.0