Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Sargaz   سرگز: پاتوق hangout aushängen trainer dehors   فرهنگ کرمانی 1.0
Farâbar   فرابر: اتوبوس autobus autobus autobus Ϣiki-En ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ   1.0
Kâture n. کاتوره: تصادفی; سرگشته random zufällig - Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Kâturegi n. کاتورگی: تصادفی بودن randomness Zufälligkeit - _Dehxodâ ⚕Heydari Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Kârâvar n. کارآور: اپراتور operator Operator opérateur     1.0
Xodkâr z. خودکار: اتوماتیک automatic automatisch automatique Dehxodâ   0.0
Kâturidan -> kâtur k. کاتوریدن: تصادفی ساختن to randomize randomisieren - ⚕Heydari _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Kâtuziyân z. کاتوزیان: روحانیان (زمانه‌یِ ساسانیان) - - - Bahman i Heydari   1.0
Xodkâmegi n. خودکامگی: دیکتاتوری dictatorship Gewaltherrschaft; Diktatur - Ϣiki-En Ϣiki-De Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Xodkâridan -> xodkâr k. خودکاریدن: اتومات کردن to automate - - Mehrbod i Vâraste   1.0
Xodro n. خودرو: ماشین; اتومبیل automobile Automobil voiture Dehxodâ   0.0
Xodxwârdâšt n. خودخوارداشت: خود را خوار کردن; خود را ناتوان نمایاندن self-abasement Selbsterniedrigung - Ϣiki-En Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xodkârixtan -> xodkâriz k. خودکاریختن: اتوماتیزه کردن; خودکاریزه کردن; خودکارسازی کردن to automatize automatisieren automatiser Mehrbod i Vâraste   1.0
Con   چون: به عنوان; مثل as als - Dehxodâ چو شادی بکاهد بکاهد روان
خرد ناتوان گردد اندر میان

~فردوسی
0.0
Dirâyin n. دیرآیین: رسم و سنت tradition Tradition tradition Faramarz Bigdelou به گمانم تراداد برابر شایسته‌ای نیست. بن داد در فرایافت‌های گوناگون و کمابیش بی‌پیوند بهم، کاربرد دارد، دلالت آن به یک فرایافت دیگر، زبان را ناتوان‌تر می‌سازد.
شاید واژه‌ای آشنا مانند دیرآیینی بیشتر بخت پذیرفته شدن داشته باشد.
1.0
Farâdâdan -> farâdeh k. فرادادن: بیان کردن to express ausdrücken exprimer Dehxodâ فراداد = بیان / فراده = بیان کننده
فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده
فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ...
~مزدک


تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده*
- در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد
- واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود
- در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد
- هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست
- *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است.
- در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود
- این واژه *فراده* ی این پدیده نیست.
- گفته های او *فراده*ی این فرهود است که ....
- در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است
~Nader Tabasian
1.0
Foruxoftan -> foruxwâb k. فروخفتن: غروب کردن to set; to go down - - سیروس حامی ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است.

خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان
فراخاست شهرمندی چین

~مزدک
1.0
Farâxâstan -> farâxiz k. فراخاستن: طلوع کردن to rise steigen - سیروس حامی ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است.
Link
خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان
فراخاست شهرمندی چین

~مزدک
1.0
Barznegâre n. برزنگاره: اتود study Studie étude Ϣiki-En اتود همان study انگلیسی است، یک جور برزش در دیساوری که برای دیس مهادین آماده و ورزیده شوند ~مزدک 1.0