Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Âmâyeš | n. | آمایش: ترکیب | combination | Kombination | combinaison | 1.0 | ||
•Âmâyešik | z. | آمایشیک: ترکیبی | combinatorial | kombi | combinatoires | Ϣiki-En | 1.0 | |
•Ravaxtar | n. | رواختر: سیاره | planet | Planet | planète | Mazdak i Bâmdâd | ما میتوانیم از فرهنگ باستان سود بجوییم که در آن به سیارات هم اختر میگفتند و تنها جداسانی شان با ستارگان این بود که ستارگان یکجامان (کواکب ثوابت) بودند و اینها روان. پس میشه برای نمونه با آمایشی از اختر و روان بودن٬ گفت: سیاره ( planet) = رَوَخـْتـَر [ ravaxtar] ~Mazdak |
1.0 |
•Durkarân | n. | دورکران: افق | horizon | Horizont | horizon | Avestâ | برای افق در اوستا واژه ی دورکران را پیدا کردم که از کران باریک بینانه تر مفهوم را می رساند ~ Amin Keykha اگر به یاد بدارید به این رسیده بودیم که «دورکران» کمی ناجور است چون آمایش «دورکرانهایِ دور[دست]» بخوبی کار نمیکند, ازینرو «افکران» را گزیدیم. ~ مهربد درسته٬ ولی واژه ی خوشگلی بود! ~ مزدک |
1.0 |
•Bararz | n. | برارز: ارزش استفاده | use value | Gebrauchswert | valeur d'usage | Mazdak i Bâmdâd | در این آمایش ها، بر نشانگر میوه و بهره و سود و آنچه است که میخوریم و می گساریم (use) ، و باز نشانگر چرخه و چندبارگی (تعویض و مبادله و تبدیل) ~مزدک |
1.0 |
•Bâzarz | n. | بازارز: ارزش مبادله | exchange value | Tauschwert | la valeur d'échange | Mazdak i Bâmdâd | در این آمایش ها، بر نشانگر میوه و بهره و سود و آنچه است که میخوریم و می گساریم (use) ، و باز نشانگر چرخه و چندبارگی (تعویض و مبادله و تبدیل) ~مزدک |
1.0 |
•Kârnemâyi | n. | کارنمایی: - | performance | Performance | performance | Mazdak i Bâmdâd | هم انجام کار در این آمایش (ترکیب) نهفته است و هم بازنمایی کار ( عرضه و نشان دادن هنر و چیره دستی و کارایی) —— کارنمادن/کارنمودن ( to perform ) - کارنمایش- کارنماد- کارنما ( = performer ) ، ودیگر ~Mazdak |
1.0 |
•Handâštan -> handâr | k. | هنداشتن: پنداشتن; باور داشتن; عقیده داشتن | to deem | erachten | - | Mazdak i Bâmdâd | واژه ی پنداشتن کمابیش از آمایش به+ هم+ داشتن میاید (پژوهشمایه از علی نورائی) to deem یک جور پنداشتن و باور داشتن است که با دریافت بیشتری همراه است تا پنداشتن. بر این پایه با برداشتن پ ( به، پاد) میتوان با پیشوند هن=هم ، گفت هنداشتن من اورا شایسته میهندارم I deem him worthy هر کاری که بایسته میهندارید انجام دهید any action you deem necessary |
1.0 |