Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Minudidan -> minubin k. مینودیدن: مدیتاسیون کردن to meditate meditieren - Ϣiki-En Ϣiki-De Mazdak i Bâmdâd در زبان پهلوی به کسی که در خلسه میرفت و مدیتاسیون داشت میگفتند minog-win = مینوبین = having spiritual insight .(برگ ۵۵ فرهنگ فشرده ی پهلوی، از مکنزی) پس دور نیست که به مدیتاسیون بگوییم مینوبینش، مینوبینی ~Mazdak 1.0