Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Andargir | z. | اندرگیر: دیالکتیک | dialectical | dialektisch | dialectique | Ϣiki-En Ϣiki-De | از آنجا که این واژه چه در گفتگو و چه در پیوند یک جور تاثیر متقابل چرخه ای و نهادینِ پیوسته را نشان میدهند ، میتوان بجای آن (زاب) گفت همدرگیر (همدر همان اندر با ورتش نوین است) بخش درگیر ، همان تاثیر متقابل را نشان میدهد "هم" ، نشانه ی هنباز بودن چند سو در این فرایافت است که بروی هم نشان میدهد که چیزی یا چیز هایی با هم در گیر و دار هستند، نون، چه یک گفت وستیز باشد و چه یک پیوند سازمانی ~مزدک |
1.0 |
•Andargiri | n. | اندرگیری: دیالکتیک | dialectic | Dialekik | - | Ϣiki-En | 1.0 |