Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Daryâftan -> daryâb | k. | دریافتن: فهمیدن | to understand | verstehen | comprendre | Dehxodâ | 0.0 | |
•Daryâftani | z. b. n. | دریافتنی: قابل فهم | understandable | verständlich | compréhensible | Dehxodâ | 0.3 | |
•Andaryâftan -> andaryâb | k. | اندریافتن: فهمیدن; اندریافتن | to understand | verstehen | - | _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-De | 0.0 | |
•Každaryâftan -> každaryâb | k. | کژدریافتن: دچار سوء تفاهم شدن; درست نفهمیدن; سوء تفاهم کردن | to misunderstand | misszuverstehen | méconnaître | 1.0 | ||
•Hušpażir | هوشپذیر: دریافتنی براه هوش | intelligible | - | - | Ϣiki-En | 1.0 | ||
•Nâhušpażir | ناهوشپذیر: نادریافتنی براه هوش | unintelligible | - | - | Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste | 1.0 | ||
•Hasyâidan -> hasyâ | k. | هسیائیدن: دریافتن، پی بردن; تحقق بخشیدن | to realize | - | - | _Dehxodâ Ϣiki-En aramis2.obspm.fr | 1.0 | |
•Hasyâyidan —> Hasyâidan | ||||||||
•Bifarhang | z. | بیفرهنگ: بیشعور | brutish; witless | - | - | کسی که ادب همبودین ندارد و آیین رفتار درست نداند. چم مهادینش همان «حیوان» است که گویا دارای شعور نیست.= نفهم-نادان از شَعر= دریافتن و دانستن به پارسی سره میشود: بیفرهنگ ~مزدک |
0.0 | |
•Šenâftan -> šenâb | k. | شنافتن: درک کردن | to comprehend | begreifen | comprendre | اشنفتن در لری بجای شنیدن بكار میرود ~Amin Keykha (Y) برای درک کردن خوبه برای فهمیدن ٬ دریافتن را داریم و اینگونه زبان ما پرمایه تر میشود اگر برای درک ٬ اشنافت را بتوان گرفت. ساده تر میشود گفت شِنافتن ٬ با بن کنون شناب شنافتم= درک کردم می شنابم چه میخواهید = درک میکنم چه میخواهید ~Mazdak |
1.0 | |
•Nišequli | z. n. | نیشغولی: خرافی; وهمی; موهوم | superstitious | abergläubisch | superstitieux | Dehxodâ | مهربد جان،من تنها نگر خود را گفتم همانگونه که گفتی برخی می گویند که ناب غول بود که ناب تازی به چم چهار دندان تیز جانوران است که به پارسی نیش گفته می شود که به نیش غول دگرسان یافت. پن من هنوز پیوند دندان غول با خرافه(یاوه،افسانه و یا میتخت) در نمی یابم. زبانزدی که با واژه ی غول ساخته شده است مانند این: دندان غول را شکستن به این چم است که کار بزرگ یا شگفتی انجام دادن است که پیوند و سویش(جهتش) دریافتنی است پن آن یکی بی چمار است.در داستان اسفندیار هم مانند رستم داستان هفت خوان دارد که در خوان چهارم با زن جادوگری روبرو می شود که نام او غول است و اسفندیار او را می کشد. شاید از اینجا بتوانیم راهی به خرافه بزنیم. همانگونه که می دانیم کار جادوگر فریب دادن است و چیزهای دروغ را راست می نماید ودر گذشته جادوگران هنگام جادوگری همیشه ابزاری در دست داشتند و شاید با داشتن نیش یا ابزاری دیگر در دست هم برای ترساندن و هم برای بهتر پذیراندنِ کارشان به کار می گرفتند و از اینجا می توانیم یک راه سمبی(نقبی)به چم آن خرافه برسیم چونکه با کلک کارها را جور دیگر نشان می داد و کس خرافه اندیش هم با تهی بودن از خرد داستان را جور دیگر می بیند.با این شمارمی توان غول در واژه نیشغولی از پارسی انگاشت.هم چنین بسیار واژگان پارسی به درون زلان تازی رفته و گاهی هم دست نخورده به خود ما برگردانده شده است. هم چنین غول به مازندرانی به چم کَر و یا کسی که گوشش سنگین است در دشنام دادن به کسی برای نمونه بگویند «مرتیکه غول گوش» در اینجا به چم نادان به کار می رود و نادان کسی است که نمی تواند ارزیابی درستی از پیرامونش کند و زود دچار گمان و پندار می شود شاید با این چم راهی به دهی برد و به زبان دیگر آن را خرافه نامید.این چیزهایی بود که به اندیشه من رسیده بود. ~ بهمن حیدری |
1.0 |