Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Pišnehâdan -> pišneh | k. | پیشنهادن: پیشنهاد کردن | to suggest | vorschlagen | suggérer | _Dehxodâ Ϣiki-En | 1.0 | |
•Tis | n. | تیس: چیز
تیس: مورد |
thing
item |
Sache; Ding
Artikel |
chose
article; item |
MacKenzie
~MacKenzie |
پیشنهاد مزدک | 1.0 |
•Dâdnehâd | n. | دادنهاد: لایحه | [legal] bill | Gesetzesvorlage | facture juridique | Mazdak i Bâmdâd | پیشنهاد دادیک ~مزدک | 1.0 |
•Meyn | b. | مین: بین | middle | Mitte | milieu | در دژپول، به «بِین» (عربی) میگویند «مِین» که به گمان همان «میان» است با کمی گویش خوزی. بهجای بین، مابین و فیمابین، همواره «میان» فارسی پیشنهاده شده، اما در جاهایی که وزن و آهنگ یکسان با «بین» نیاز است، (در چکامهها و مَتَلها) ، «مِیْن» meyn جایگزین بهتریست. ~Armin Hopes |
1.0 | |
•Farâforuš | n. | فرافروش: حراج | sale | Verkauf | vente | Mazdak i Bâmdâd | فرافروش میتواند هر دو فرایافت را بپوشاند ١- فروختن به فراترین بها ٢- بسیار فروختن = فروختن انبوه (ارزان) برای همین ، این را پیشنهادیم که برای حراج یک واژه باشد ~مزدک |
1.0 |
•Peymânbaste | b. | پیمانبسته: با موافقت همگان | per agreement | - | par accord | آری، این سیستم پیشنهادی مهربد را میتوان پیمان بسته و گسترده بکار برد. ~مزدک | 1.0 | |
•Farâforuxtan -> farâforuš | k. | فرافروختن: حراج کردن | to auction | versteigern | vendre aux enchères | Mazdak i Bâmdâd | فرافروش میتواند هر دو فرایافت را بپوشاند ١- فروختن به فراترین بها ٢- بسیار فروختن = فروختن انبوه (ارزان) برای همین ، این را پیشنهادیم که برای حراج یک واژه باشد ~مزدک |
1.0 |
•Âtašxân | n. | آتشخان: مشعل | torch | Fackel | torche | Mehrbod i Vâraste | آتشخان آتشواره پسوند -واره (-oid) برای دستگاه ها و چیزهایی اند که ساختگی و همانند چیزهای مهادین اند. مانند ماهواره٬ ( چیزی ساختگی/برگرفته که خود ماه نیست ولی گونه ای ماه است) گاهواره (گهواره) سنگواره٬ گوشواره٬ دستواره ( عصا) برای نمونه٬ برای آندروئید پیشنهادیم: آدمواره فاشیستوئید= فاشیستواره ---- مشعل= جایگاه شعله ( چم مهادین = آتشدان/چراغدان/آتشخان) مانند مطبخ = جایگاه طبخ = آشپزخانه ~Mazdak |
1.0 |
•Bardâxtan -> bardâz | k. | برداختن: نتیجه نهایی دادن; سود کردن | to pay off | tilgen; auszahlen | - | Mehrbod i Vâraste | برای payment داریم «پرداخت» ولی واژهیِ خوبی برای «payoff» نداریم و گاه از همین «پرداخت» بهره میگرند. نگرش من این است که از کارواژهیِ «برداختن = to pay off» برای این بهره بگیریم. کارواژهیِ دیگر پیشنهادین «افداختن» بود, ولی میان ایندو با اندک برگزیدگی برداخت را بهتر دیدم. ~مهربد |
1.0 |
•Bedrudbazm | n. | بدرودبزم: مهمانی وداع | farewell party | Abschiedsfeier | - | Milad Kiyan Mazdak i Bâmdâd | بدرودبزم هم دراز است و هم بدرود برابر وداع یا خداحافظی همیشگیست. = farewell/lebe wohlFarewell party= بدرودبزم~مزدک + مهربدجان بهتر بود در پژوهشمایه ها، رو به روى بدرود بزم این را مى نگاشتید كه پیشنهاد این واژه در گام نخست بدست مهدى اخوان ثالث و به گونه ى بزمِ بدرود انجام شد. در پسگفتارِ نسكِ از این اوستا ~کیان |
1.0 |
•Tondhuš | z. n. | تندهوش: اسمارت | smart | Clever | intelligent | Mazdak i Bâmdâd | تندهوش که از همه ی پیشنهاد ها نزدیک تر به smart است و با تیزهوش هم آمیخته نمیشود و به درازی چالاکهوش هم نیست و فرهوش را هم که برای نابغه بکار برده اند٬ نمیشود دست زد. ~Mazdak |
1.0 |
•Hamnâd | همناد: شریک | partner | - | - | Mehrbod i Vâraste | پیشنهاد من«همناد» است. همناد کوتاهیدهی همنهاد است، به چم «روی هم نهادن» اگر نیک بنگرید «پارتنر» انگلیسی هم از پارت/بهره میآید، دو تن که در چیزی “سهم” دارند. Hamnâdih = partnership / شراکت Hamnâd = partner ~Mehrbod |
1.0 | |
•Mehrâhang | n. | مهرآهنگ: مهرآهنگ | koi no yokan | - | - | Mazdak i Bâmdâd | برایتان یک چالش دارم...میتوانید برای این واژهی ژاپنی برابر پارسی پیشنهاد بدهید؟ Koi No Yokan ~Yima Shid مهرآهنگ = on the elevation of love, on the way to love هنگیدن ( هنجیدن) = برآوردن (to elevate - set to height) مانند فرهنجیدن ( فرهنگ = فر( further) +هنگیدن ) = تربیت کردن برای والایی |
1.0 |
•Foruxoftan -> foruxwâb | k. | فروخفتن: غروب کردن | to set; to go down | - | - | سیروس حامی | ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است. خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان فراخاست شهرمندی چین ~مزدک |
1.0 |
•Farâxâstan -> farâxiz | k. | فراخاستن: طلوع کردن | to rise | steigen | - | سیروس حامی | ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است. Link خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان فراخاست شهرمندی چین ~مزدک |
1.0 |