Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Vasti | n. | وستی: نسبیت | relativity | Relativität | relativité | 0.0 | ||
•Hamâvasti | n. | هماوستی: همارتباط | correlation | Korrelation | corrélation | Mazdak i Bâmdâd | 1.0 | |
•Dosetizgar | دوستیزگر: نقیضین | - | - | - | 1.0 | |||
•Nadânamgerây | n. | ندانمگرای: آگنوستیک | agnostic | agnostisch | agnostique | 1.0 | ||
•Nadânamgerâyi | n. | ندانمگرایی: آگنوستیسم | agnostism | Agnostismus | agnostisme | 1.0 | ||
•Riv | n. | ریو: مکر | insidiousness | Betruegen | - | ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ | این یک زاب نایسته است، چرا که از دوستی و نیکگمانی کسی کژبهره میبرد. ~مزدک |
1.0 |
•Tâvestan -> tâvin | k. | تاوستن: مقاومت کردن | to resist | widerstehen | résister | _Dehxodâ Ϣiki-En | عدوی تو تنست ای دل حذر کن نتاوی با کس ار با او نتاوستی . ناصرخسرو (دیوان ص 473) |
1.0 |
•Andargir | z. | اندرگیر: دیالکتیک | dialectical | dialektisch | dialectique | Ϣiki-En Ϣiki-De | از آنجا که این واژه چه در گفتگو و چه در پیوند یک جور تاثیر متقابل چرخه ای و نهادینِ پیوسته را نشان میدهند ، میتوان بجای آن (زاب) گفت همدرگیر (همدر همان اندر با ورتش نوین است) بخش درگیر ، همان تاثیر متقابل را نشان میدهد "هم" ، نشانه ی هنباز بودن چند سو در این فرایافت است که بروی هم نشان میدهد که چیزی یا چیز هایی با هم در گیر و دار هستند، نون، چه یک گفت وستیز باشد و چه یک پیوند سازمانی ~مزدک |
1.0 |
•Farâdâdan -> farâdeh | k. | فرادادن: بیان کردن | to express | ausdrücken | exprimer | Dehxodâ | فراداد = بیان / فراده = بیان کننده فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ... ~مزدک تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده* - در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد - واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود - در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد - هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست - *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است. - در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود - این واژه *فراده* ی این پدیده نیست. - گفته های او *فراده*ی این فرهود است که .... - در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است ~Nader Tabasian |
1.0 |
•Kažpeymân | z. n. | کژپیمان: خائن | perfidious; betrayer | - | - | Mazdak i Bâmdâd | خیانت برابر با فریب و حیله و ناراستی و دروغ دشمنی و دغابازی و ........ نیست. خائن کسی است که در نَما، دوست و یاور بنماید و پیمان (گفتاری، همکاری و دوستی ..) بسته باشد ولی در هنگامی که بهای پیمان را از وی درخواهند، آنرا بشکند. درست است که اینکار دربردارنده ی اندی از فریب و ناراستی و دروغ و دشمنی میباشد ولی با این فرایافت ها یکی نیست. خیانت را کسی میتواند بکند که دارای پاسخوَری در برابر یک پیمان و زینهار و .. باشد و نه کسی که هیچ پیمانی نبسته و تهی از پاسخوَری است. بر این پایه به خائن میشود گفت کژپیمان و خیانت همان کژپیمانی است خیانت در امانت = کژپیمانی در پیمانسپرده ~مزدک |
1.0 |
•Kažpeymâni | n. | کژپیمانی: خیانت | perfidy; betrayal | - | - | Mazdak i Bâmdâd | خیانت برابر با فریب و حیله و ناراستی و دروغ دشمنی و دغابازی و ........ نیست. خائن کسی است که در نَما، دوست و یاور بنماید و پیمان (گفتاری، همکاری و دوستی ..) بسته باشد ولی در هنگامی که بهای پیمان را از وی درخواهند، آنرا بشکند. درست است که اینکار دربردارنده ی اندی از فریب و ناراستی و دروغ و دشمنی میباشد ولی با این فرایافت ها یکی نیست. خیانت را کسی میتواند بکند که دارای پاسخوَری در برابر یک پیمان و زینهار و .. باشد و نه کسی که هیچ پیمانی نبسته و تهی از پاسخوَری است. بر این پایه به خائن میشود گفت کژپیمان و خیانت همان کژپیمانی است خیانت در امانت = کژپیمانی در پیمانسپرده ~مزدک |
0.8 |