Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Barâyand n. برآیند: نتیجه result Ergebnis résultat     0.5
Barâyandidan -> barâyand k. n. برآیندیدن: نتیجه دادن to result dazu führen; resultieren résulter Mehrbod i Vâraste   1.0
Dastâvard n. دستآورد: حاصل; نتیجه achievement Leistung exploit     0.0
Bardâxtan -> bardâz k. برداختن: نتیجه‌ نهایی دادن; سود کردن to pay off tilgen; auszahlen - Mehrbod i Vâraste برای payment داریم «پرداخت» ولی واژه‌یِ خوبی برای «payoff» نداریم و گاه از همین «پرداخت» بهره میگرند. نگرش من این است که از کارواژه‌یِ «برداختن = to pay off» برای این بهره بگیریم.
کارواژه‌یِ دیگر پیشنهادین «افداختن» بود, ولی میان ایندو با اندک برگزیدگی برداخت را بهتر دیدم.
~مهربد
1.0
Dâdxwâste z. n. دادخواسته: متهم accused angeklagt - Ϣiki-En Ϣiki-De چون ما دادخواه ( ایستار کاروَر) و دادخواست را داریم، پیامد فرنودینش این است که به متهم هم بگوییم دادخواسته ( ایستار کارگیر)
ایستار کاروَر = حالت فاعلی
ایستار کارگیر = حالت مفعولی
پیامد فرنودین = logical consequence ( نتیجه ی منطقی) ~مزدک
1.0