Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Minu | z. n. | مینو: روح | spirit | Geist | esprit | MacKenzie | minōg ī xrat= the spirit of wisdom ~Mazdak |
1.0 |
•Minui | n. | مینویی: معنویت | spirtuality | Spirtualität | spirtualité | Dehxodâ | 1.0 | |
•Minuin | z. | مینویین: معنوی | spiritual | geistig | spirituel | Dehxodâ | 1.0 | |
•Minudidan -> minubin | k. | مینودیدن: مدیتاسیون کردن | to meditate | meditieren | - | Ϣiki-En Ϣiki-De Mazdak i Bâmdâd | در زبان پهلوی به کسی که در خلسه میرفت و مدیتاسیون داشت میگفتند minog-win = مینوبین = having spiritual insight .(برگ ۵۵ فرهنگ فشرده ی پهلوی، از مکنزی) پس دور نیست که به مدیتاسیون بگوییم مینوبینش، مینوبینی ~Mazdak | 1.0 |
•Minugerâyi | n. | مینوگرایی: معنویتگرایی; باور به روح | spiritualism | Spiritualismus | spiritualisme | Dehxodâ | 1.0 | |
•Inun | اینون: در این لحظه | this moment | dieser Moment | ce moment | Mazdak i Bâmdâd amin keykha | ام در امروز همان «این» است. از اینرو میشودگفت: اینون = این + نون= در این لحظه آنون = آن + نون = در آن لحظه آنون که آن رجها را مینوشتم بیادتان بودم و اینون که دارم این رجها را مینویسم نیز بیادتانم. ~Mazdak |
1.0 | |
•Ânun | آنون: در آن لحظه | that moment | dieser Moment | ce moment | Mazdak i Bâmdâd amin keykha | ام در امروز همان «این» است. از اینرو میشودگفت: اینون = این + نون= در این لحظه آنون = آن + نون = در آن لحظه آنون که آن رجها را مینوشتم بیادتان بودم و اینون که دارم این رجها را مینویسم نیز بیادتانم. ~Mazdak |
1.0 | |
•Angre | n. | انگره: شر | evil | böse | mal | Dehxodâ | برابر راستین برای شر همان انگره (evil) است. اهریمن همان انگرهمینو است. انگره در آن «اَهره» شده است. ~مزدک |
1.0 |
•Bârnevis | n. | بارنویس: نظر | comment | Kommentar | commentaire | Mazdak i Bâmdâd | برای کامنت نوشتاری میشود گفت : بارنویس بار= لبه/کناره. در کهنسار٬ در لبه ی کناره ی نسک ها ( حاشیه ی کتابها) یادداشت یا سفرنگ (تفسیر) مینوشتند. ~مزدک |
1.0 |
•Hâmgoriz | n. | هامگریز: غیر عادی; آدم غریب | eccentric | Exzenter; Exzentriker | - | Mazdak i Bâmdâd | واژه ی هام با مردم دگرسان است و عوام را بیشتر میرساند و چیزی که جدا از پسند هامیانه باشد را شاید بتوان با هامگریز بهتر واوشت ( Vâveštan = توصیف نمودن) . + برای نمونه در زمان ساسانیان ، چند دبیره ی پهلوی بود که نام یکی «هامدبیره» بود و آُن، الفبایی بود که مردم هامی بدان مینوشتند ~مزدک |
1.0 |
•Padmine | n. | پدمینه: | noumenon | noumenon | noumène | Mazdak i Bâmdâd | پدمنه = noumenon پدیده ( به دیده) = phenomenon پدمن = پدمینه ( به مینه /(?:)/ مینو(ذهن) ) noumenon=nou+menon از noos(Grk.) = mind menos = passive suffix |
1.0 |
•Pišgu | n. | پیشگو: نبی | oracle | Orakel | oracle | Dehxodâ | دگرسانی سروش با اوراکل این است که سروش یک هستی ایزدی و مینوی است ولی اوراکل ها آدم هایی بوده اند که مانند رمال ها و فالبین های خودمان یک پیشگویی هایی میکرده اند و هنرشان این بوده پیشگویی را جوری بکنند که همه جوره بتوان از ان برداشت نمود و همواره درست از آب در بیاید. ~Mazdak |
0.0 |
•Pišguy —> Pišgu | ||||||||
•Alkolbâregi | n. | الکلبارگی: اعتیاد به الکل | alcoholism | Alkoholismus | alcoolisme | Mazdak i Bâmdâd | Hormoz and 3 others manage the membership, moderators, settings, and posts for کارگاه واژهیابی، واژهگزینی و واژهسازی پارسی. میخواره و ... خب به کسانی میگن که در مهاد٬ می مینوشند ولی ناگزیر الکلی نیستند. الکلی= alcoholic الکلبارگی = alcoholism الکل واژه ی تازی است ولی جهانی است٬ چیزی مانند الومینیوم٬ پروتون٬ ... نیازی به همتایابی نیست. ~Mazdak |
1.0 |
•Faraxmidan -> faraxm | k. | فرخمیدن: دقت کردن | to concentrate; to focus | konzentrieren | - | Ϣiki-En Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ | مهربد کیارنگ، کار واژه ی فَرَخمیدن یا فَرخمیدن به مینوی یا مانک جدا کردن چیزی از چیزی، مانند جدا کردن هسته ی پنبه از خود پنبه و چم دیگر آن دقت کردن و کوشش در کاری; پس دقت در نهاد(درون)این کارواژه نهفته است. ~بهمن | 1.0 |