Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Âreš n. آرش: معنی meaning; sense Bedeutung; Sinn sens _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Camtohi z. چمتهی: بی معنی meaningless bedeutungslos insensé Mehrbod i Vâraste   1.0
Cemidan -> cem k. چمیدن: معنی دادن to mean meinen; bedeuten - ~MacKenzie Ϣiki-De ϢDict-Pâ   1.0
Kânighâ n. کانیگه‌ا: مواد معنی minerals Mineralien - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Cem   چم: معنی; چرایی meaning Bedeutung sens Ϣiki-En MacKenzie   1.0
Safrang n. سفرنگ: تفسیر

سفرنگ: معنی کردن نوشته‌هایِ دینی
interpretation

exegesis
Interpretation

Exegese
-

-
Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ

Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ
  1.0
Kiyâr n. کیار: کاهلی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 127). به معنی کاهلی باشد. (برهان ) sloth - - _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Fâmtan n. فامتن: (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-Pâ Ϣiki-En   1.0
Vargoftan -> varguy k. ورگفتن: سخنی را نقل بیان کردن جوریکه واژه به واژه یکسان نباشد و تنها معنی را برساند; ترجمه و تفسیر کردن; ترجمه‌یِ آزاد; to paraphrase paraphrasieren paraphraser _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Tanfâm n. تنفام: کروموزم chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-En (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. 1.0
Camin z. چمین: معنایی semantic semantisch sémantique   چم (معنی) + پسوند زابساز in
ساختار چمیک نیز اینجا شدنی میبود, ولی چمیک به چم آماجمند, عمدی پیشتر به کار رفته است (مکنزی).

~مهربد
1.0
Vižesâr n. ویژه‌سار: انحصار exclusiveness Ausschließlichkeit exclusivité Nader Tabasian سار= جای چیزی
سار= زار، پسوند کثرت و فراوانی
سار= زار، زار. (پسوند) بمعنی مکان روئیدن باشد. (برهان قاطع).
سار= زار، بمعنی انبوهی و بسیاری هم آمده است . (برهان قاطع).
زار و سار جای انبوه بودن چیزی است .
سار = صفت، دیوسار؛ دیوصفت

ویژه‌سار برای انحصار شایسته است چون یک گستره‌ (محدوده) است که در آن ویژگی یک چیز برای یک چیز دیگر چشمگیر و مهند است.

انحصار. ...[اِ ح ِ ] (ع مص ) در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت یا توزیع یا فروش چیزی بدولت یا مؤسسه و یا شرکتی : انحصار دخانیات . || (اِمص ) محدودیت . (فرهنگ فارسی معین ). محصور شدگی . محبوس شدگی . تنگ کردگی . || بازداشتگی . || گنجیدگی در چیزی . || احاطه و محاصره . || ممانعت و منع. || تحدید. (ناظم الاطباء).

~نادر طبسیان
1.0