Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Nevešte n. نوشته: متن writing; text Schreiben; Text écriture; texte Dehxodâ   0.0
Bizâr n. بیزار: متنفر hater Hasser - Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Basgune z. n. بسگونه: متنوع manifold vielfältig collecteur amin keykha   1.0
Nowgune n. نوگونه: متنوع diverse vielfältig diverse Mehrbod i Vâraste   1.0
Fâmtan n. فامتن: (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-Pâ Ϣiki-En   1.0
Pâdsetiz z. n. پادستیز: متناقض contradictoy contradictoy contradictoy Mehrbod i Vâraste   1.0
Xoddâri n. خودداری: امتناع self-restraint Selbstbeherrschung auto-retenue Dehxodâ   0.0
Cešmtang z. n. چشمتنگ: خسیس; بخیل miser Geizhals avare Dehxodâ   0.0
Biandâm   بیاندام: نامتناسب unproportionate unproportional non proportionné     1.0
Gunâgun z. b. گوناگون: متنوع; مختلف diverse vielfältig diverse Dehxodâ   0.0
Jurvâjur z. b. جورواجور: متنوع; مختلف assorted; miscellaneous - assorti Dehxodâ   0.0
Nešâyadbud   نشایدبود: ممتنع الوجود - - -     1.0
Tarânevešt n. ترانوشت: متن; قطعه از نوشته passage; piece Passage passage Mazdak i Bâmdâd   1.0
Hamârâstan -> hamârâ k. همآراستن: همآهنگ ساختن; متناسب کردن to coordinate koordinieren coordonner Ϣiki-En   1.0
Sâzgâr z. سازگار: موافق; مساعد compatible; suitable kompatibel; geeignet compatible; adapté Dehxodâ سازگاری٬ یاری و موافقت کُـنشمند (active favoring)است و سازواری٬ وفق بی‌کُنش ( passive favorable) میباشد.
سازگار در بیخ٬ چیزی است که شما را همراهی و یاری میکند تا کارتان راه بیفتد. ( گار نشانه ی فعال است: آموزگار=معلم)
≈ adaptive/benevolent مساعد مؤید
سازوار چیزی است که به شما در راهتان کنشمندانه کمک نمیکند ولی سنگ راه هم نیست و بساکه همان هستی اش بسود کار و آماج شماست. ( وار #1 نشانه ی دارندگی مانند امیدوار)
برای همین٬ سازوار چم برازنده و درخور ( متناسب و مناسب) را هم میدهد.
≈compatible /suitable


~Mazdak
0.0
Xodaki n. خودکی: عکسی که کس از خود میاندازد selfie Selfie selfie Mazdak i Bâmdâd در سلفى (واژه مورد نظر من) مهم این دو مورد است كه ١-فرد از خودش به تنهایى و یا با چند نفر دیگر ٢-عكس بگیرد.
به صورتى: از خود/خودشان + فعل عكس گرفتن
Selfie is a self portrait photography
بنابراین شاید:
عكس خودنگاره
ولى خودك هم نو بودن و كوتاه بودن را دارد و هم مثل واژه سلفى فراخ است به متنهاى مختلف راحت تر گره میخورد و در عین حال «خود-سلف» را هم دارد. ~مرجان شیرازی

چون سلفی یک واژه ی (زاب ونام) هام‌ساخته و کوتاهیده ی نوازش کرده ( مانند حسنی بجای حسن) میباشد٬ بهتر است بگوییم:
خودکی khodaki
یک خودکی گرفتم
روانتر است تا گفتن : یک خودک گرفتم

~مزدک
1.0