Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Sad   سد: صد hundred hundert cent   سده و سدگان چهره‌ی درست واژه را مینمایانند ~مهربد 0.0
Bast n. بست: سد

بست: تحصن
dam

sit
Talsperre

sitzen
barrage

siéger
Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ

  1.0
Sade n. سده: قرن century Jahrhundert siècle Dehxodâ   0.0
Lâše n. لاشه: جسد corpse Leiche corps Dehxodâ   0.0
Rasad n. رسد: سهم

رسد: قسمت

رسد: سهمیه
share

portion

quota
-

-

-
-

-

-
_Dehxodâ Ϣiki-En



  1.0
Bossad n. بسد: مرجان coral - - Dehxodâ   1.0
Šešbar   ششبر: مسدس hexagon Hexagon hexagone Ϣiki-En   1.0
Sadkis n. سدکیس: قوس قزح; رنگین کمان rainbow Regenbogen - _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ میغ ماننده ٔ پنبه ست ورا باد نداف — همت سدکیس درونه که بدو پنبه زنند. بوالمؤید بلخی 1.0
Sadegân n. سدگان: قرون centuries Jahrhunderte des siècles Dehxodâ   0.0
Pasdâšt n. پسداشت: وضع نامساعد disadvantage Nachteil désavantage Ϣiki-En   1.0
Sedâvâže n. سداواژه: واژه صدا onomatopoeia Onomatopoesie onomatopée   دسته‌ای از واژه‌ها که از نام آوا برگرفته شده‌اند, مانند «خِش‌خِش» یا «شاریدن» در واژه‌هایی همچون «آبشار». 1.0
Pâsdâštan -> pâsdâr k. پاسداشتن: رعایت کردن to regard betrachten regarder Dehxodâ   0.0
Sepâsdâštan -> sepâsdâr k. سپاسداشتن: قدرشناسی کردن to appreciate schätzen apprécier _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Miyânsadegân z. n. میانسدگان: قرون وسطی middle ages; medieval period Mittelalter moyen age Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Nufidan -> nuf k. نوفیدن: پژواک یافتن; انعکاس سدا

نوفیدن: پارس کردن; واغ واغ کردن; عوعو کردن
to echo

to yelp
-

-
-

-
_Dehxodâ Ϣiki-En

_Dehxodâ
  1.0
Kurrang z. n. کوررنگ: کسیکه نمیتواند برخی رنگها را بدرستی از هم بازشناسد color-blind farbenblind daltonien Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Forumaneš n. فرومنش: بی اخلاق; فاسد; ناپارسا immoral unmoralisch - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Hazbastan -> hazband k. هزبستن: مسدود کردن; بلوکه کردن to keep out; to block blockieren; aussperren; - Mazdak i Bâmdâd to lock out= block =هزبست
ban (exile) = هزدهیدن ( پهلوی)

~مزدک
1.0
Fužânidan -> fužân k. فوژانیدن: عربده زدن; بانگ بزرگ; فریاد و سر و سدای بزرگ را گویند to yell - - _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Kiyâr n. کیار: کاهلی . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 127). به معنی کاهلی باشد. (برهان ) sloth - - _Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Dirzivi n. دیرزیوی: دیرزیستن یا دیرپایی, که میتواند از سد سال به بالا و تا هر بازه‌یِ دلخواهِ ِمرزمندی پیش رود longevity - - Ϣiki-En   1.0
Fažâg z. فژاگ: فژاکن، فژاک (لغت نامه اسدی) شوخگن، چرک، چرکین، مردار و نکبتی را گویند. (برهان قاطع); پلشت - - -     1.0
Cuj n. چوج: مسوآک toothbruth Zahnbürste brosse à dents Dehxodâ Ϣiki-Pâ چوچ(مخزن الادویه) از محمد حسن عقیلی خراسانی پزشک نامدار سده ی دوازدهم ~بهمن حیدری 1.0
Arz n. ارز: قدر value Wert valeur   ارز زر زرگر شناسد ارج گوهر گوهری ~مزدک 0.0
Tarâvordan -> tarâvor k. تراوردن: انتقال دادن to transfer übertragen transférer Mazdak i Bâmdâd fere به چم آوردن هم هست (carry، bring )
آوَردن هم نمیگوییم ، میگوییم آوُردن، چرا که با ترا+ وُردن (=بـُـردن) هم از آن به ویر برسد.
1.0
Âzaraxš n. آذرخش: صاعقه; برق; رعد و برق thunderbolt Blitz coup de tonnerre Dehxodâ ( برای اسبهای تندرو هم میگفتند. در عربی هم «براق» اسبی است که پیامبر اسلام را به فراز آسمانها برد)
صاعقه= برقی است که مایه ی آتشسوزی میشود= آذر+ رخش = آذرخش
تندر هم همان رعد است که تنها سدای این پدیده است.
رخش همچنین با درخش همریشه است.

~مزدک
0.0
Gozârand n. گزارند: predicate Prädikat prédicat Mazdak i Bâmdâd گزارند: کمی مانند تصمیم گیرنده و کمی همانند گزاره
(که یا درست است یا نادرست)
~مزدک

اگر به چم‌های گوناگون Prädikat، چه در ارزشگزاری باده، چه گزارش در باره نهاد گزاره (در دستور زبان) هم بنگریم، گزارند همتای درخوری به نگر می‌رسد.
http://www.duden.de/rechtschreibung/Praedikat#Bedeutung4
~mm
1.0
Coparâkani n. چوپراکنی: شایعه پراکنی gossip Klatsch potins   این gossip آمیزه ای از همه اینهاست با درسد بالای چوپراکنی

~Mazdak
1.0
Fosusidan -> fosus k. فسوسیدن: تاسف خوردن; حسرت خوردن to yearn sich sehnen aspirer _Dehxodâ : رخش بر مه و خور فسوسد همی - پری خاک راهش ببوسد همی 1.0
Zerangi n. زرنگی: دها cleverness Klugheit - Dehxodâ ๏ داهی= زرنگ/ دها = زرنگی : رنگی از هوش در کار دارد چلِوِرنِسس/Kلعگهِ‌ت

باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند.
๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد.
๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخ‌گشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد
๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید.
๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد
๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد.

همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آب‌زیر‌کاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است

~Mازداک
0.0
Hošyâri n. هشیاری: کیاست alertness Wachsamkeit - Dehxodâ ๏ کیاست/کیّاس = هوشیاری/هوشیار الِرتنِسس/ذاچهسامکِ‌ت

باید دانست که هوشمندی و تیزهوشی و هوشیاری با هم یکسان نمیباشند و هرکدام ویژگی دیگری را میرسانند.
๏ هوشیار : نشانه ها و سیجهای جهان بیرونی را بهتر و بیدار تر دریافت کرده و واکنش درخور نشان میدهد.
๏ هوشمند : دارای هوش "بسیار" است (بیش از ۱۲۰ ئق) و میتواند پرسمانهای پیچیده را پاسخ‌گشایی نماید هرچند بایسته نیست که زود به پاسخ برسد
๏ تیزهوش : کسی است که "زودتر" از همتایان خود به پاسخ پرسمان میرسد ولی نیازانه و همواره از پس پرسمان های پیچیده بر نمیآید.
๏ باهوش: کسی که گول نیست و هوشی در تراز روالمند (۱۰۰ ئق) و شاید کمی بهتر ٬ دارد
๏ تیزویر : کسی است که داده پردازی تند تر به همراه "کاربرد ویر" ( مِمُری) دارد. درست مانند رایانه ای که دارای هارد-درایو تند تری میباشد.

همچنین٬ زرنگی و زیرکی یکی نیستند؛ زیرک کمی آب‌زیر‌کاه است و در برابر٬ زرنگ کاری تر و کوشا تر است

~Mازداک
0.0
Varpušândan -> varpušân k. n. ورپوشاندن: مخفی کردن to disguise Verkleidung déguisement Mazdak i Bâmdâd وَرپوشاندن
دگیز با «لباس مبدّل» و پوشش و پوشاندن فرهود سروکار دارد.
آیا گمان میکنید بتوانم بوی الکل را با خوردن تکه ای نعنا وَر بپوشانم؟
آن زن خود را چو یک مرد ورپوشانید ولی نتوانست سدای خود را ور بپوشاند.
آن زن ٬ چو یک مرد وَرپوشید ولی نتوانست سدای خود را ورپوشد.

~Mazdak
1.0