Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Tim n. تیم: تعهد commitment Engagement engagement Ϣiki-En ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Timidan -> tim k. تیمیدن: تعهد دادن to commit - - Ϣiki-En   1.0
Timâridan -> timâr k. تیماریدن: مراقبت و مواظبت کردن to care - - _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Parvarešgâh n. پرورشگاه: یتیمخانه orphanage Waisenhaus orphelinat Dehxodâ   0.1
Ruztimâr n. روزتیمار: مراقبت روزانه daycare Kindertagesstätte garderie Mazdak i Bâmdâd   1.0
Xodtimâri n. خودتیماری: صیانت نفس self-preservation Selbsterhaltung - Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Bargâmidan -> bargâm k. برگامیدن: الگورتیم شدن to be algorithmized algorithmisiert werden - Mehrbod i Vâraste الگوریتم گام به گام نمایی یک روند است.
برگامیدن, گامیدنی که راستا گرفته باشد.

~مهربد
1.0
Bargâmeš n. برگامش: الگورتیم سازی algorithmization Algorithmisierung algorithmization Mehrbod i Vâraste   1.0
Bargâmândan -> bargâmân k. برگاماندن: الگورتیم کردن to algorithmize algorithmisieren - Mehrbod i Vâraste الگوریتم گام به گام نمایی یک روند است.
برگاماندن, گاماندنی که راستا دارد.

~مهربد
1.0
Xwârazmikidan -> xwârazmik k. خوارزمیکیدن: الگورتیم کردن to algorithmize - -     1.0
Farcin n. فرچین: کلکسیون collection Sammlung collection Mehrbod i Vâraste از بانو Sony Hamedanchi پیشتر واژه‌یِ «فرگزین» را برای eclectic داشتیم, اینور میتوانیم بهمانند فرچین (collection) را بداریم, که همسنگ ِ گلچین (selection) هم باشد. ~مهربد 1.0
Fardâštan -> fardâr k. فرداشتن: جدی گرفتن to take seriously - - Mehrbod i Vâraste فرداشتن را میتوانیم به این کارواژه بدهیم. سخن ایشان را باید فرداشت.

اگر خواستیم غلمبه سلمبه‌تر, سخن ایشان را باید فرداشت نمود.

~Mehrbod
1.0
Xorsand   خرسند: قانع و راضی satisfied; zufrieden, begnügt satisfait,   خرسند= قانع و راضی satisfied/zufrieden-begnügt
خشنود = راضی و خوشحال = contended-pleased/zufrieden-erfreut
-----
در خشنود٬ خوشحالی از رضایت است و در خرسند٬ رضایت از قناعت .
این خرسندی٬ همان «قناعت»٬ پیوندی به اقناع منطقی و پذیرفتن فرنود ها و ... ندارد و تنها خودداری از بیش‌خواهی و پذیرفتن آنچه داریم است.
توانگر شد آنکس که خرسند گشت
از او آز و تیمار در بند گشت .
فردوسی .
-------
خشنودی ولی رضایت و خوشحال بودن بخود یا از کردار دیگری و همانند آن است
مانند رضایت خدا از بندگان و پیوندی با بسنده جویی و پذیرفتن سرنوشت و ... ندارد.
جهان آفرین از تو خشنود باد
دل بدسگالت پر از دود باد.
فردوسی .
هراینه اندک گاهی خشنود به چم خرسند ( بیش‌ناخواهی) بکار رفته ولی چم سومینه اش میباشد.

~Mazdak
0.0
Xowšnud   خوشنود: راضی و خوشحال content; pleased zufrieden; erfreut -   خرسند= قانع و راضی satisfied/zufrieden-begnügt
خشنود = راضی و خوشحال = contended-pleased/zufrieden-erfreut
-----
در خشنود٬ خوشحالی از رضایت است و در خرسند٬ رضایت از قناعت .
این خرسندی٬ همان «قناعت»٬ پیوندی به اقناع منطقی و پذیرفتن فرنود ها و ... ندارد و تنها خودداری از بیش‌خواهی و پذیرفتن آنچه داریم است.
توانگر شد آنکس که خرسند گشت
از او آز و تیمار در بند گشت .
فردوسی .
-------
خشنودی ولی رضایت و خوشحال بودن بخود یا از کردار دیگری و همانند آن است
مانند رضایت خدا از بندگان و پیوندی با بسنده جویی و پذیرفتن سرنوشت و ... ندارد.
جهان آفرین از تو خشنود باد
دل بدسگالت پر از دود باد.
فردوسی .
هراینه اندک گاهی خشنود به چم خرسند ( بیش‌ناخواهی) بکار رفته ولی چم سومینه اش میباشد.

~Mazdak
0.0
Foruxoftan -> foruxwâb k. فروخفتن: غروب کردن to set; to go down - - سیروس حامی ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است.

خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان
فراخاست شهرمندی چین

~مزدک
1.0
Farâxâstan -> farâxiz k. فراخاستن: طلوع کردن to rise steigen - سیروس حامی ما برخاستن از خواب و فرورفتن به خواب را هم داریم (پیشنهاد یکی از یاران) که نه تنها برای خورشید و ماه، بساکه برای هر چیز زیوند دیگر و هتّا امپراتوری ها و سازمان ها و ملت ها و ... هم میتواند بکار رود. بردمیدن، همچنان که گفتیم و در دهخدا هم نوشته، دارای چم نخستینی روییدن گیاهیک است.
Link
خورشید فراخیزان و ماه فروخوابان
فراخاست شهرمندی چین

~مزدک
1.0
Ârâymân n. آرایمان: تنظیم (موسیقی) arrangement Arrangement - Bamdad Khoshghadami در واژه «آرانژمان» که در فارسی نیز گاه بکار می‌رود با یک پیشوند «آ» و همچنین یک پسوند «مِنت» روبرو هستیم که به ترتیب در زبان فارسی برابر پیشوند «آ» و پسوند «مان» هستند. به زبان دیگر با افزودن پسوند «مان» به بن کنون کارواواژه «آراستن» به نامواژه رسیده‌ایم. ~بامداد خوشقدمی 1.0
Zinpiš   زینپیش: قبلا; پیش ازین already bereits déjà   زین‌پیش را در چامه پارسی داشتیم:
زین‌پیش، شاعرانِ ثناخوان، که چشم‌شان
در سعد و نحس طالع و سیر ستاره بود،
بس نکته‌های نغز و سخن‌های پُرنگار
گفتند در ستایش این گنبد کبود.
اما، زمین که بیشتر از هرچه در جهان
شایستۀ ستایش و تکریم آدمی است،
گمنام و ناشناخته و بی‌سپاس ماند.
...
سایه

~MM
1.0