Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Hud n. هود: درست; صحیح true wahr vrai Mazdak i Bâmdâd Dehxodâ   1.0
Hude n. هوده: حق; راستی; درست; بیهوده = ناحق, باطل right; truth Recht - Dehxodâ   1.0
Binâdeli n. بینادلی: شهود intuition Intuition intuition Ϣiki-En Bahman i Heydari   1.0
Nâhud n. ناه‌ود: نادرست; غلط false falsch faux Mazdak i Bâmdâd Dehxodâ   1.0
Farhud n. فره‌ود: حقیقت truth Wahrheit vérité Ϣiki-En Ϣiki-Pâ _Dehxodâ Dasâtir فر+هوده = آنچه بسیار به حق باشد ~مهربد 1.0
Hudâdi —> Hudâdin
Hudâne b. هودانه: حقیقتا truly wahrhaft vraiment     1.0
Bihudan -> bihun k. بیهودن: باطل گفتن; یاوه خواندن to refute - - Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Hudegâne b. هودگانه: بحق rightfully - -     1.0
Farhudin z. فره‌ودین: حقیقی true wahr - Ϣiki-En Ϣiki-De ~Dasâtir   1.0
Bâzhudan -> bâzhâ k. بازه‌ودن: باز خوب ساختن; جبران و تلافی کردن to recompense; to reparate; to repair wiedergutmachen - Ϣiki-En Mazdak i Bâmdâd   1.0
Farhudini n. فرهودینی: حقیقیت truthness - - Mehrbod i Vâraste ~Dasâtir   1.0
Hudâzmudan -> hudâzmâ k. هودآزمودن: تایید کردن to verify verifizieren vérifier Mazdak i Bâmdâd   1.0
Hoveydâ z. هویدا: مشهود; واضح obvious; well-apparent offensichtlich; gut ersichtlich évident; bien apparente Dehxodâ در آغاز hu+vīdâ
هو (خوب) + پیدا

~Mazdak
0.0
Bihudexwâri n. بیهوده‌خواری: اسراف prodigality; squander - - Dehxodâ چنان نیز یکسر مپرداز گنج
که آیی ز بیهوده خواری برنج .

نظامی.
1.0
Binâdelâne b. بینادلانه: همراه با شهود intuitively instinktiv intuitivement Ϣiki-En Bahman i Heydari   1.0
Nâpeydâ z. ناپیدا: نامرئی; نامشهود hidden; invisible; imperceptible versteckt; unsichtbar; unmerklich caché; invisible; imperceptible Dehxodâ   0.0
Binâdel z. n. بینادل: شهودمند; دارای شهود intuitive intuitiv intuitif Bahman i Heydari   1.0
Cedâni   چه‌دانی: دانستن چیزها; دانش از فرهودها know-what - - Mehrbod i Vâraste   1.0
Žâžxâyidan -> žâžxây k. ژاژخاییدن: سخن مفت و بیهوده و یاوه زدن to blather - - _Dehxodâ   1.0
Hutâd n. هوتاد: کیفیت quality Qualität qualité Ϣiki-En Mazdak i Bâmdâd واژه ی کوالیته از ریشه کوا است که ل از برای آوایی بودن پایان کوا بجای میانوند روان سازی گویش بدان چسبیده + ایته = تات و کوا که به چم تراز خوبی است که همان «خوب» یا «هو» در پارسی است.

...براین پایه، خوبیّت خودش به چم کوالیته است. در پارسی درست میشود هوبیداد، یا ساده تر هوداد. و کوالیتاتیو میشود هودادین (خوبیّتی) ~مزدک
1.0
Farâdâdan -> farâdeh k. فرادادن: بیان کردن to express ausdrücken exprimer Dehxodâ فراداد = بیان / فراده = بیان کننده
فرایافت = مفهوم / فرایاب = مفهوم دهنده
فراگرفت = اشغال+تصرف+مصادره+یاد گرفتن فرزام/ فراگیر = اشغال کننده، عمومی ، ...
~مزدک


تنها در یک گزاره نگرش خود را به دین *فراده*
- در فند هنرپیشگی بازیِ زیرپوستی *فراداد* قدرتمندتری از رل بازیِ نمایشی دارد
- واکنش او *فراده* ی سهش درونی اش بود
- در سخن گفتن *فراداد* درستی ندارد
- هنری که از *فراداد* بی بهره باشد مانا نیست
- *فراداد* هنری همانا پیوندِ همسوی سهش، اندیشه و فند است.
- در *فرادادن* عقیده اش ناتوان بود
- این واژه *فراده* ی این پدیده نیست.
- گفته های او *فراده*ی این فرهود است که ....
- در هنرهای دیداری برای *فراداد* بیشتر از رژ بهره گرفته می شود تا رنگ اگرچه هنرمندی مانند روتکو از رنگ نیز برای *فرادادنِ* سهش به خوبی سود برده است
~Nader Tabasian
1.0
Kažsanješ n. کژسنجش: قیاس مع‌الفارق false analogy - - Mazdak i Bâmdâd قیاس مع الفارق یک سنجش است که در آن دو سوی سنجش٬ از دیدگاه زابی که بدان سنجیده میشوند٬ دارای سامه ها (شرایط) یکسان نیستند.
برای نمونه: رابین هود ادم بدی بود چون دزد بود. ممنوع کردن حجاب کار بدی است چون آزادی پوشاک را از میان میبرد.
(رابین هود برپاد بهره کشان و دزدان زبردست میجنگید/ حجاب نشانه ی ایدیولوژیک دینی و سرکوب دینی است و نه یک پوشاک معمولی)
= کژسنجش

~مزدک
1.0
Budinmar n. بودینمر: عدد حقیقی real number Reelle Zahl Nombre réel Mehrbod i Vâraste Mazdak i Bâmdâd <<صحیح = هود —> هودین, هودینمر (عدد حقیقی) = hudinmar ..>>
~مهربد

صحیح دو چم دارد، یکی درست و دیگری همان دارای پیکر درست (تندرست و پدرود) است و برای همین یکی برگردان های واژه ی تازی صحة ، سلامتی است. ولی هود به چم true یا راست است و عدد حقیقی همان real number یا همان گردایه R میباشد که به نادرست بجای عدد واقعی ، عدد حقیقی ! بازگردان شده است.
بودین‌مر ؟

~مزدک
1.0
Varpušândan -> varpušân k. n. ورپوشاندن: مخفی کردن to disguise Verkleidung déguisement Mazdak i Bâmdâd وَرپوشاندن
دگیز با «لباس مبدّل» و پوشش و پوشاندن فرهود سروکار دارد.
آیا گمان میکنید بتوانم بوی الکل را با خوردن تکه ای نعنا وَر بپوشانم؟
آن زن خود را چو یک مرد ورپوشانید ولی نتوانست سدای خود را ور بپوشاند.
آن زن ٬ چو یک مرد وَرپوشید ولی نتوانست سدای خود را ورپوشد.

~Mazdak
1.0