Pârsig | B. | Negizeš | English | Deutsch | French | P. | Rišešenâsih | Lev |
---|---|---|---|---|---|---|---|---|
•Sâmâne | n. | سامانه: سیستم; منظومه | system | System | système | Ϣiki-En ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ | 1.0 | |
•Sâmâneš | n. | سامانش: سیستماتیزه کردن | systematization | Systematisierung | systématisation | 1.0 | ||
•Besâmân | z. b. n. | بسامان: منظم | organized; ordered | geordnet | - | Dehxodâ | ما منظم را در پارسی به دو چم بکار میبریم که در آلمانی برایش دو واژه جدا دارند. زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیزهایی بکار میبریم که خود سازنده ی ساختاری منظم هستند. بسامان =geordnet زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیز یا کسی بکار میبریم که نه خودش بلکه اجزای زیرین اش و یا دستآورد کردارش ساختاری منظم پدید میآورند. سامانمند =ordentlich ~بامداد خوشقدمی |
1.0 |
•Sâmânik | z. | سامانیک: سیستماتیک | systematic | systematisch | - | Ϣiki-En Ϣiki-De | 1.0 | |
•Sâmândehi | n. | ساماندهی: تنظیم | adjustment; tuning | Einstellung; Tuning | réglage | 0.5 | ||
•Sâmânidan -> sâmân | k. | سامانیدن: اسلوب دادن; سیستماتیک کردن | to systematize | systematisieren | systématiser | Mehrbod i Vâraste | 1.0 | |
•Sâmânmand | z. n. | سامانمند: منظم; دارای ساختار بسامان | orderly | ordentlich | - | Ϣiki-En | ما منظم را در پارسی به دو چم بکار میبریم که در آلمانی برایش دو واژه جدا دارند. زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیزهایی بکار میبریم که خود سازنده ی ساختاری منظم هستند. بسامان =geordnet زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیز یا کسی بکار میبریم که نه خودش بلکه اجزای زیرین اش و یا دستآورد کردارش ساختاری منظم پدید میآورند. سامانمند =ordentlich ~بامداد خوشقدمی |
1.0 |
•Sâmândâdan -> sâmândeh | k. | ساماندادن: تنظیم کردن | to adjust; to set up | einstellen; konfigurieren | régler | 0.0 | ||
•Sâmânmandi | n. | سامانمندی: نظم | order | - | - | Ϣiki-En | ما منظم را در پارسی به دو چم بکار میبریم که در آلمانی برایش دو واژه جدا دارند. زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیزهایی بکار میبریم که خود سازنده ی ساختاری منظم هستند. بسامان =geordnet زمانی که منظم را در جایگاه زاب برای چیز یا کسی بکار میبریم که نه خودش بلکه اجزای زیرین اش و یا دستآورد کردارش ساختاری منظم پدید میآورند. سامانمند =ordentlich ~بامداد خوشقدمی |
1.0 |
•Râžmânidan -> râžmân | k. | راژمانیدن: به سامانه درآوردن | to systematize | systematisieren | systématiser | 1.0 | ||
•Râžmân | n. | راژمان: سیستم; سامانه; منظومه | system | System | système | Ϣiki-En ⚕Heydari | 1.0 | |
•Bâzxword | n. | بازخورد: بازخوراندن [بخشی از] برونشد به درونشد در یک سامانه | feedback | Feedback | retour d'information | Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ | 1.0 | |
•Hamârestan -> hamâr | k. | همارستن: تکرار کردن | to repeat | wiederholen; repetieren | répéter | Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ | مهربد گرامی، این واژه هنوز در میانبدان کوهپایه ای سپاهان روامند است که به چم کاری را دوباره یا چندباره انجام دادن است. ریشهی آن خودش در ساختار واژگانی اش نهفته است.هم+آرستن(توانستن)=همواره کاری را توانستن و سامان بخشیدن و پشت سرهم انجام دادن یا به کار بردن است. ~بهمن | 1.0 |
•Porâvand | n. | پرآوند: - | complex | Komplex | complexe | Mazdak i Bâmdâd | از دیدگاه دستوری واژه ی «پیچیده» جایگاه کارگیر( مفعولی) را دارد و از بن گذشته درست شده و میشود همتای دستوری complicated دانست. از دید چمیک هم پیچیده را میتوان برابر دشوار (از دید گرهمندی) شمرد که چم مهادین complicated میباشد. ولی comlex تنها به پیچیدگی از دید شمار بالای بخشهای سازنده یک سامانه گفته میشود و به بایستگی دشواری را نمیرساند و در پارسی میشود به آن گفت: پُرآوند این یک سامانه ی پراوند است این یک پرسمان پیچیده است ~ Mazdak |
1.0 |