Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Prevalence
Rasâ z. رسا: حاکی expressive ausdrucksvoll expressif Dehxodâ   0.0
Resâ z. رسا: مفهوم; قابل درک articulate; intelligible artikulieren; verständlich articuler; intelligible     0.6
Tarsâ n. ترسا: مسیحی christian Christian christian Ϣiki-En   1.0
Rasâne n. رسانه: اندوه و دریغ خوردن bemoan; lament - - Ϣiki-Pâ Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Resâne n. رسانه: واسطه; وسیله medium Mittel moyen Dehxodâ   0.1
Farsâr n. فرسار: وجدان conscience Gewissen conscience Dehxodâ ~Dasâtir از فرسار میتوان بجای "وجدان" که همان نیروی شناخت داد و درستی‌ست, بهره گرفت ~مهربد 1.0
Pârsâ n. پارسا: آنکه از گناهان پرهیزد; پرهیزکار pious; godly fromm - Dehxodâ   0.0
Sotarsâ n. سترسا: حس sense; feeling - - Dehxodâ Ϣiki-En Ϣiki-En   1.0
Tarsâi n. ترسائی: مسیحیت christianity Christentum - Ϣiki-De _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Darsâyeš n. درسایش: اصطکاک friction Friktion - Mazdak i Bâmdâd   1.0
Degarsân z. دگرسان: متفاوت; مختلف different anders différent     1.0
Resânehâ n. رسانه‌ها: مطبوعات media Medien médias     0.0
Resâvardâ n. رساوردا: تبلیغات گسترده propaganda - - Ϣiki-En   1.0
Resâvardan -> resâvar k. رساوردن: تبلیغ کردن to propagate propagieren propager Ϣiki-En   1.0
Farsâxte n. فرساخته: مصنوعی sophisticated; artificial künstlich sophistiqué; artificiel Ϣiki-En   1.0
Barsâxtan -> barsâz k. برساختن: آموزش دادن; تعلیم دادن

برساختن: جعل کردن

برساختن: به انجام رسانیدن
to instruct; to construct

to coin

to develop
-

-

-
-

-

-


Ϣiki-En _Dehxodâ

  1.0
Degarsâni n. دگرسانی: تفاوت; اختلاف difference Unterschied différence     1.0
Âdegarsân z. آدگرسان: بیتفاوت; بی دگرسانی indifferent - -     1.0
Barsâxtâr   برساختار: در موسیقی به ساختار هارمونیکی گفته‌می‌شود که در بالای آوا‌های بنیادین آکورد برپا‌می‌شوند. upper structure (music.) - - Mazdak i Bâmdâd   1.0
Âdegarsâni n. آدگرسانی: بی تفاوتی indifference - -     1.0
Tavânfarsâ z. توانفرسا: طاقت فرسا; غیر قابل تحمل overwhelming überwältigend accablant Dehxodâ   0.4
Degarsânidan -> degarsân k. دگرسانیدن: فرق کردن to differ abweichen différer     1.0
Daftarsâlâr n. دفترسالار: صدر اعظم chancellor Kanzler - Ϣiki-De Ϣiki-En   1.0
Nowbarsâxte n. نوبرساخته: اختراع invention Erfindung invention Ϣiki-De Ϣiki-En   1.0
Tarâresândan -> tarâresân k. ترارساندن: از جایی بجایی رساندن; حمل کردن; انتقال اندیشه to convey übermitteln - Nader Tabasian   1.0
Ferestâdan -> ferest k. فرستادن: ارسال کردن to send senden envoyer Dehxodâ   0.0
Abarsâzvâre n. ابرسازواره: ابرارگانیسم superorganism Superorganismus superorganisme Ϣiki-En   1.0
Beruzresândan -> beruzresân k. بروزرساندن: آپدیت کردن to update aktualisieren mettre à jour     0.3
Degarsâniktâd n. دگرسانیکتاد: دیفرنسیال‌پذیری differentiability - - Ϣiki-En   1.0
Peytarâdeh n. پیتراده: پیامرسان عصبی neurotransmitter Neurotransmitter neurotransmetteur Ϣiki-De Mehrbod i Vâraste Ϣiki-En   1.0
Vartandidan -> vartand k. ورتندیدن: متغیرسازی کردن to variablize (math.) variabilisieren - Mehrbod i Vâraste   1.0
Vartandeš n. ورتنش: فرایند متغیرسازی variabilization (math.) Variabilisierung - Mehrbod i Vâraste   1.0
Kamidan -> kam k. کمیدن: به کمترین رسانیدن to minimize - - Ϣiki-En   1.0
Parâsanjidan -> parâsanj k. پراسنجانیدن: پارامترسازی کردن to parameterize parametrieren paramétrez Mazdak i Bâmdâd Mehrbod i Vâraste   1.0
Bišidan -> biš k. بیشیدن: به بیشترین رسانیدن to maximize maximieren maximiser Ϣiki-En   1.0
Forumaneš n. فرومنش: بی اخلاق; فاسد; ناپارسا immoral unmoralisch - Ϣiki-De Ϣiki-En   1.0
Peykidan -> peyk k. پیکیدن: پیک کردن; ارسال نمودن to post posten poster Ϣiki-De _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Hanjâreš n. هنجارش: فرایند نرمالسازی/هنجارسازی normalization - - Ϣiki-En   1.0
Foruman   فرومن: بی اخلاق; ناپارسا; بدسیرت immoral; immoralist unmoralisch - Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-De   1.0
Afgâridan -> afgâr k. افگاردن: زخمی کردن; ضربه زدن; آسیب رساندن to traumatize traumatisieren - _Dehxodâ   1.0
Xodkârixtan -> xodkâriz k. خودکاریختن: اتوماتیزه کردن; خودکاریزه کردن; خودکارسازی کردن to automatize automatisieren automatiser Mehrbod i Vâraste   1.0
Vartâ n. ورتا: گوناگون: چیزهایی که دگرسانی اندکی با یکدیگر دارند variant - - Ϣiki-En   1.0
Varteš n. ورتش: تفاوت ریز; چیزیکه اندکی دگرسان از همجنس/همانند خود باشد

ورتش: واریاسیون; فرایند ورتیدن (تغییر کردن)
variation

variation
Variation

Variation
variation

variation
Ϣiki-En

~Avestâ Ϣiki-En
  1.0
Vargoftan -> varguy k. ورگفتن: سخنی را نقل بیان کردن جوریکه واژه به واژه یکسان نباشد و تنها معنی را برساند; ترجمه و تفسیر کردن; ترجمه‌یِ آزاد; to paraphrase paraphrasieren paraphraser Ϣiki-De _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Fâmtan n. فامتن: (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-En Ϣiki-Pâ   1.0
Barâbarixwâhi n. برابریخواهی: انگاره‌شناسیِ برابریخواهی که در پیِ برابرسازی میان دسته‌ای یا همه‌یِ مردمان میباشد egalitarianism - - Ϣiki-En   1.0
Tondbâr z. تندبار: سبع; هر جانور آزار‌رسان که دیگر جانوران را بخورد; پادواژه‌ی زندبار wild animal - - w.vajehyab.com Dasâtir   1.0
Hamnehâdan -> hamneh k. همنهادن: ساختن زیرساختارها; ساختن بخش‌هایِ سازنده‌یِ یک چیز to compose komponieren composer Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Šurnâk z. شورناک: دراماتیک dramatic dramatisch dramatique Mazdak i Bâmdâd صحنه ی دراماتیک = نگرسار شورناک ~مزدک 1.0
Adast z. ادست: بکر virgin; intact unberührt intact Mehrbod i Vâraste a- prevative prefix: absence of quality
a+bim: what/who that lacks fear -> fearless (MacKenzie)
a+mar: what that lacks number -> numberless, innumerable (~)

در اینجا نیز میتوان از ساختار کوتاه «ادست» بهره گرفت که همان چم دست‌نخورده / untouched را ترامیرساند. ~مهربد
1.0
Xelm   خلم: غضب; غیظ wrath; rage - - Dehxodâ ایمنان را من بترسانم بخلم
خائفان را ترس بردارم ز حلم

~مولوی
1.0
Yuridan -> yur k. یوریدن: هجوم آوردن to assault; to raid - - Mehrbod i Vâraste یورش وامواژه‌ای خوشخیم از ترکی میباشد و میتوان ازآن کارواژه‌یِ "یوریدن" را برساخته داشت. ~مهربد 1.0
Borzu z. n. برزو: رشید elevated - - Milad Kiyan با سودبَرى از پسوندِ "واوِ زابساز" برساخته شده و از نگرِ ساخت واژگانى همتاى "تَرسو" و "شرمو" است.~كیان 1.0
Tanfâm n. تنفام: کروموزم chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-En (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. 1.0
Negine n. نگینه: مدال medal Medaille médaille Mazdak i Bâmdâd نگینه: هر چیز گرانبها چه سنگ و چه فلز که در جایی کار بگذارند.
نگینه امروز بکار نمیرود . پس میشود برای مدال گذاشت. از نشان که کاربرد جز مدال فراوان دارد بسی بهتر است . نگینه همچنین داشتن ارزش و بها را هم میرساند و هم اینکه در جایگاه ویژه و والا جای داده میشود. فزون برین نگینه میتواند دارای نگاره باشد٬ درست مانند مدال.

~Mazdak
1.0
Andarnešestan -> andarneš k. اندرنشستن: مصاحبه کردن to interview befragen interviewer Mehrbod i Vâraste ازینرو که رودررویی و هم نشست و هم گفت و گو همگی را با هم میرساند. ~مهربد 1.0
Kâvoštan -> kâvoš k. کاوشتن: کاوشیدن; کاوش کردن to explore erforschen; explorieren; erkunden explorer Mehrbod i Vâraste ازآنجاییکه واژه‌یِ کاُوشگر را امروزه داریم, میتوانیم کارواژه‌یِ برساخته‌یِ کاوُشتن را نیز بداریم.

~مهربد
1.0
Porâvand n. پرآوند: - complex Komplex complexe Mazdak i Bâmdâd از دیدگاه دستوری واژه ی «پیچیده» جایگاه کارگیر( مفعولی) را دارد و از بن گذشته درست شده و میشود همتای دستوری
complicated
دانست.
از دید چمیک هم پیچیده را میتوان برابر دشوار (از دید گرهمندی) شمرد که چم مهادین
complicated
میباشد.
ولی
comlex
تنها به پیچیدگی از دید شمار بالای بخشهای سازنده یک سامانه گفته میشود و به بایستگی دشواری را نمیرساند و در پارسی میشود به آن گفت:
پُرآوند
این یک سامانه ی پراوند است
این یک پرسمان پیچیده است

~ Mazdak
1.0
Negardâdan -> negardeh k. نگردادن: اظهار نظر کردن to remark; to note anmerken remarquer Mazdak i Bâmdâd To remark
دو چم دارد
۱- اظهار نظر کردن = نگردادن=anmerken
۲- متوجه (چیزی) شدن= نگریافتن= bemerken
و نامواژه اش هم در باره ی یکم همان
اظهار نظر= نگرداد
----
نگردادهای کارساز وی درباره ی سرشت راستینِ

~مزدک
1.0
Faršifte z. n. فرشیفته: obsessed besessen obsédé Dehxodâ Mazdak i Bâmdâd شاید هم فرشیفته خوب باشد، که بسیاری شیفتگی را میرساند و هم آهنگی دارد در مایه ی فریفته ! ~مزدک 1.0
... [17 entries omitted]