Pârsig B. Negizeš English Deutsch French P. Rišešenâsih Lev
Baxš n. بخش: جزء

بخش: قسمت
part; component

part
Teil; Komponente

Teil
partie; composant

partie
Dehxodâ

Dehxodâ
  0.0
Baxšhâ n. بخشه‌ا: اجزاء parts; components Teile; Komponenten les pièces; composants     0.0
Baxšiš n. بخشیش: رشوه bribe Bestechung - Ϣiki-En Ϣiki-De _Dehxodâ   1.0
Baxšudan -> baxšâ k. بخشودن: عفو کردن to forgive verzeihen pardonner Ϣiki-En ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Baxšudegi n. بخشودگی: معافیت از مجازات impunity Impunität - Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ   1.0
Baxšmânidan -> baxšmân k. بخشمانیدن: بخش نمودن چیزها یا اسپاش (فضا) به پهنه‌ای که دسته‌بندی شده است to compartmentalize compartmentalize compartimenter Mehrbod i Vâraste   1.0
Kâmbaxšidan -> kâmbaxš k. کامبخشیدن: خشنود و راضی کردن; لذت دادن to gratify befriedigen satisfaire Mazdak i Bâmdâd   1.0
Dâmud n. دامود: عفو; بخشایش forgive; let it go; let pass - - _Dehxodâ Ϣiki-En   1.0
Râstâbaxšidan -> râstâbaxš k. n. راستابخشیدن: جهت دادن to give direction Richtung angeben donner une direction Mehrbod i Vâraste   1.0
Dâdvandsâzi n. دادوندسازی: مشروعیت بخشی legitimization; legitimation Legitimierung; Legitimation légitimation Mehrbod i Vâraste   1.0
Angizebaxšidan -> angizebaxš k. انگیزه‌بخشیدن: تشویق کردن to encourage ermutigen encourager   دلگرمیدن بیشتر به «تسلی دادن» میخورد, تشویق در خود شوق و انگیزه دادن دارد. دهخدا «آرزومند کردن» را دارد که ادبیک بسیار زیباست, روزواره‌تر میشود «انگیزهبخشیدن» گفت. او انگیزه‌بخش من بود = او مشوق من بود.

~Mehrbod
1.0
Tavandestan -> tavand k. توندستن: پتانسیل بخشیدن to potentialize potentialisieren potentialiser Mehrbod i Vâraste   1.0
Dâdvandsâxtan -> dâdvandsâz k. دادوندساختن: مشروعیت بخشیدن to legitimize legitimieren légitimer Mehrbod i Vâraste   1.0
Pâymandeš n. پایمندش: فرایند اعتبار بخشی validation Bestätigung validation ⚕Heydari Ϣiki-En   1.0
Šidespahbod n. شیداسپه‌بد: روح القدس; روان‌‌بخش holy spirit Heiliger Geist esprit saint Dasâtir Dehxodâ   1.0
Boxtan -> boz k. بختن: نجات دادن; رستگاری بخشیدن to save; to rescue retten - _Dehxodâ Ϣiki-En MacKenzie   0
Buxtan -> buz k. بوختن: نجات دادن; رستگاری بخشیدن to save; to redeem; to emancipate - - MacKenzie Ϣiki-En Ϣiki-En Ϣiki-En _Dehxodâ   1.0
Daraste n. درسته: عفو; رحمت; بخشودن گناه pardon; forgiveness Pardon; Vergebung pardon Dehxodâ   1.0
Hamneh n. همنه: بخش سازنده‌یِ یک چیز component Komponente composant Ϣiki-En   1.0
Hasyâidan -> hasyâ k. هسیائیدن: دریافتن، پی بردن; تحقق بخشیدن to realize - - _Dehxodâ Ϣiki-En aramis2.obspm.fr   1.0
Hasyâyidan —> Hasyâidan
Pâymandestan -> pâymand k. پایمندستن: اعتبار بخشیدن; معتبر ساختن to validate bestätigen valider ⚕Heydari   1.0
Hamnehâdan -> hamneh k. همنهادن: ساختن زیرساختارها; ساختن بخش‌هایِ سازنده‌یِ یک چیز to compose komponieren composer Ϣiki-En Mehrbod i Vâraste   1.0
Âvâbari n. آوابری: چگونگی پیوند بخشهای هارمونی در پیوند دو آکورد voice leading Stimmführung - Ali Rahmjoo   1.0
Bâzxword n. بازخورد: بازخوراندن [بخشی از] برونشد به درونشد در یک سامانه feedback Feedback retour d'information Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Takvâžšenâsi n. تکواژشناسی: بخشی از دستور زبان که به ساخت و ساختار واژگان میپردازد morphology Morphologie - Ϣiki-En Ϣiki-De Ϣiki-Pâ _Dehxodâ   1.0
Fâmtan n. فامتن: (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-Pâ Ϣiki-En   1.0
Dâdyâr z. n. دادیار: وکیل lawyer - - Dehxodâ "مهربد گرامی، دادیار زیباتر از دادپرداز نیست؟" ~Masoumeh Hanifzadeh
دادیار یافت خوبی است; پیشترها, چنانکه دهخدا آورده, به دادستان میگفته‌اند دادیار, ولی امروز نه, پس شاید بتوان به آن چم وکیل شخصی بجای وکیل عمومی بخشید. ~مهربد
1.0
Daxšidan -> daxš k. دخشیدن: آغاز کار; ابتدا کردن to begin; to set out - - _Dehxodâ Ϣiki-En بکن آنچه خواهی و دیگر ببخش
مکن بر دل ما چنین روز دخش
فردوسی
1.0
Hamârestan -> hamâr k. همارستن: تکرار کردن to repeat wiederholen; repetieren répéter Ϣiki-En Ϣiki-De ϢDict-Pâ _Dehxodâ مهربد گرامی، این واژه هنوز در میانبدان کوهپایه ای سپاهان روامند است که به چم کاری را دوباره یا چندباره انجام دادن است. ریشه‌ی آن خودش در ساختار واژگانی اش نهفته است.هم+آرستن(توانستن)=همواره کاری را توانستن و سامان بخشیدن و پشت سرهم انجام دادن یا به کار بردن است. ~بهمن 1.0
Porâvand n. پرآوند: - complex Komplex complexe Mazdak i Bâmdâd از دیدگاه دستوری واژه ی «پیچیده» جایگاه کارگیر( مفعولی) را دارد و از بن گذشته درست شده و میشود همتای دستوری
complicated
دانست.
از دید چمیک هم پیچیده را میتوان برابر دشوار (از دید گرهمندی) شمرد که چم مهادین
complicated
میباشد.
ولی
comlex
تنها به پیچیدگی از دید شمار بالای بخشهای سازنده یک سامانه گفته میشود و به بایستگی دشواری را نمیرساند و در پارسی میشود به آن گفت:
پُرآوند
این یک سامانه ی پراوند است
این یک پرسمان پیچیده است

~ Mazdak
1.0
Jibzangidan -> jibzang k. جیبزنگیدن: شماره‌گیری ناخواسته to pocket dial - - Mehrbod i Vâraste جیبزنگ
dial را در انگلیسی بریتیش همان ring هم میگویند:
I ring you (british) = I call you
~مهربد

جیبزنگیدن خوبه.
ببخشید من بهتون زنگ نزدم٬ جیبزنگ شد! جیبزنگید! خودش جیبزنگیده!

~مزدک
1.0
Andargir z. اندرگیر: دیالکتیک dialectical dialektisch dialectique Ϣiki-En Ϣiki-De از آنجا که این واژه چه در گفتگو و چه در پیوند یک جور تاثیر متقابل چرخه ای و نهادینِ پیوسته را نشان میدهند ، میتوان بجای آن (زاب) گفت همدرگیر
(همدر همان اندر با ورتش نوین است)
بخش درگیر ، همان تاثیر متقابل را نشان میدهد
"هم" ، نشانه ی هنباز بودن چند سو در این فرایافت است
که بروی هم نشان میدهد که چیزی یا چیز هایی با هم در گیر و دار هستند، نون، چه یک گفت وستیز باشد و چه یک پیوند سازمانی ~مزدک
1.0
Âvânahešt n. آوانهشت: - Tonsatz (Musik) - Bamdad Khoshghadami تکنیک‌های چندبخشی کردن موسیقی و همچنین دستآورد این تکنیک‌ها~بامداد خوشقدمی 1.0
Âvânehešt —> Âvânahešt
Tanfâm n. تنفام: کروموزم chromosome Chromosom chromosome Ϣiki-En (زیست‌شناسی) ساختاری رشته‌ای (یا ریسمان مانند) که درهسته‌یِ یاختهٌ سرگرم بخشش دیده می‌شود و ترابرِ داده‌های ژنتیکی است. برابر این واژه در زبان انگلیسی Chromosome می باشد که خود از زبان آلمانی آمده و به چهره‌یِ Chromosom نوشته می شود, که آن نیز خود از دو واژه‌یِ Chromo و some برساخته شده است: پیشوند Chromo از واژه‌یِ یونانی Khroma، به چم رنگ (همتراز فام)، و پسوند some از واژه‌یِ یونانی Soma، به معنی تن. 1.0
Boruntanide z. برونتنیده: - extended ausgedehnt - Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون رو بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Boruntanidan -> borun k. برونتنیدن: - to extend ausdehnen étendre Bamdad Khoshghadami پیشوندِ اکس در آغازِ واژه‌ی اکستندد به چمِ به بیرون و بیرون است و بخش دومِ این واژه با کارواژه‌ی تنیدنِ فارسی هم‌ریشه است و دارای چمارِ بسیار نزدیک است ~بامدادخوشقدمی 1.0
Setâmidan -> setâm k. ستامیدن: اعتماد کردن to trust vertrauen - ~MacKenzie Mazdak i Bâmdâd <<در پهلویک کارواژه‌یِ «اپستامیدن / apestâmidan» را داریم به چم "اعتماد کردن / to trust".>> ~مهربد

سـَتامیدن [setâmidan] اگر بنگریم که این کارواژه از دو بخش ape + stamidan باشد و ape ( = به امروزی ) ، میتوان گفت (چیزی را) بستامیدن یا به سادگی سـِتامیدن ('به' چیزی) :
مردم او را میبستامند = مردم به او می ستامند
در پارسی واژگانی که با es، ... آغاز میشدند میتوانند بگونه Se ... نیز ورتیده شوند: مانند :
استاره = ستاره
اسپاس= سپاس
اسپاس = سپاش
اُشتـُر = شـُتـُر
اِیزد = یـَـزد...
پس اگر اپستامیدن تا به امروز برجای می ماند، میشد بستامیدن یا سـِتامیدن، مانند اپسپوردن، که شده سپردن

~مزدک
1.0
Bestâmidan —> Setâmidan